بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ۱Q۸۴ (جلد سوم) | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب 1Q84 (جلد سوم)

بریده‌هایی از کتاب 1Q84 (جلد سوم)

امتیاز:
۴.۲از ۳۳ رأی
۴٫۲
(۳۳)
‫«هر جا که امید هست، رنج هم هست.»
Mostafa
به گفته‌ی مشهور تولستوی، همه‌ی شادی‌ها شبیه همند، اما هر درد به طرز خودش دردبار است.
✿⁠tanin
همان شب از دستت دادم، همین‌طور چیزی را که درونم بود. شاید هم چندین چیز. چیزی محوری برای هستیم، ستون اصلی شخص خودم.
✿⁠tanin
به نتیجه رسید اما این خدای آن‌ها نیست. خدای من است. این خدایی است که با فدا کردن زندگی یافته‌ام، با شرحه‌شرحه شدن تنم، دریدن پوستم، مکیده شدن خون از تنم، شکستن ناخن‌هایم؛ همه‌ی وقت و امیدها و خاطراتم را از من ربوده‌اند. این خدا بی‌شکل است
✿⁠tanin
دفعه‌ی بعد که دست دراز کنم، شاید دستم به او برسد. در تاریکی چشم‌ها را بست و خود را در این امکان غرقه کرد. خود را تسلیم اشتیاقش کرد
✿⁠tanin
از سفر مرگ دست کشید، چون ندایی از دوردست شنید. در این دم در فضایی خالی از صدا بود. از لحظه‌ای که ماشه را کشیده بود، همه‌ی صداها از دور و برش محو شده بود. لفافی از سکوت دورش پیچیده شده بود، انگار که ته استخر بوده باشد. آن پایین مرگ نه تاریک بود و نه ترسناک. مثل مایع درون کیسه‌ی رحم برای جنین طبیعی و بدیهی بود. آئومامه فکر کرد چندان هم بد نیست و کم و بیش لبخند زد. همین موقع بود که صدا را شنید.
mojgan
«گفتی می‌روی راه دور. از چقدر دور حرف می‌زنی؟» «فاصله‌ای که نمی‌شود اندازه گرفت.» «مثل فاصله‌ای که قلب کسی را از دیگری جدا می‌کند.»
Soh Bat
‘اگر امروز بمیریم، دیگر ناچار نیستیم فردا بمیریم. پس بگذار خوب یکدیگر را تماشا کنیم.’
Soh Bat
«همیشه تعداد آدم‌هایی که کار دنیا را خراب‌تر می‌کنند، به آن‌هایی که بهترش می‌کنند می‌چربد.»
Soh Bat
شک برش داشت که زنده‌ها و مرده‌ها فرقی با هم داشته باشند. با خود گفت شاید هم راست‌راستی فرقی نداشته باشند. شاید ما عزم کرده‌ایم برای راحتی کار بر این فرق پا بفشاریم.
Soh Bat
اما دیگر کار از کار گذشته، همه چی را به تامارو گفته‌ام. چاره‌ی دیگری نداشتم. کله‌کدو شاید جایی در کمینم باشد و خودکشی است که بخواهم پیش چشمانش دفیله بروم. زمان می‌گذرد و من وقت فراغت ندارم که اوضاع را به حال خود رها کنم و ببینم چه پیش می‌آید. همه چیز را در میان گذاشتن با تامارو و سپردن اوضاع به او، بهترین راه بود.
bookwormnoushin
با باور کردن آنچه لازم بود، آرام گرفت و به تن گنده‌ی تنگو تکیه داد. گوشش را به سینه‌ی تنگو گذاشت و به ضربان قلبش گوش داد و خود را به آغوش او سپرد. درست مثل نخود سبزی در غلاف.
نازنین بنایی
شاید موجود کوچک کثیف ناشادی باشم، حشره‌ای زیر سنگی نمناک. خب، باشد! من اولین کسی هستم که قبول دارم. اما حشره‌ای هستم توانا و صبور و سمج. به این آسانی‌ها کوتاه نمی‌آیم.
نازنین بنایی
به دیوار تکیه داد و به سقف پرلک و پیس نگاه کرد. طولی نکشید که همه چیز در نظرش تهی شد. هرگز خود را این‌همه بی‌کس ندیده بود.
نازنین بنایی
«مطمئن بودم که آدم خاصی هستم. اما زمان آهسته‌آهسته زندگی را می‌تراشد. مردم ظاهراً وقتی می‌میرند که زمانشان به سر آمده. اما در اصل رفته‌رفته می‌میرند، از درون. و سرآخر روزی می‌رسد که باید تسویه‌حساب کنی. هیچ‌کس راه فرار ندارد. آدم باید قیمت آنچه را گرفته بپردازد. تازگی به این حقیقت پی برده‌ام.»
samira
فهم تازه‌ای نصیبش شد. معنای ادامه‌ی زندگی همین است. وقتی امیدوار باشی، از آن به زندگی خوراک می‌دهی و مانند نشان راهنما از آن بهره می‌گیری. زندگی بی امید محال است.
Eli N
گفت:‌«همیشه خط ظریفی ایمان عمیق و تعصب را از هم جدا می‌کند و مردم برایشان سخت است که کاری در این مورد بکنند.»
کاربر ۲۳۶۸۹۹۱
گل پلاستیکی که در آپارتمان قدیمی جا گذاشته اینجاست.
ehsan
زنده بودن، اگر ناگزیر از وصفش باشی، یعنی پراکندن بوهای گوناگون.
ehsan
«شکسپیر به بهترین وجه چیزی تو این مایه‌ها گفته: ‘اگر امروز بمیریم، دیگر ناچار نیستیم فردا بمیریم. پس بگذار خوب یکدیگر را تماشا کنیم.’»
Mostafa

حجم

۳۹۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۷۸ صفحه

حجم

۳۹۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۷۸ صفحه

قیمت:
۶۷,۰۰۰
۳۳,۵۰۰
۵۰%
تومان