بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب لشکر صلح | طاقچه
کتاب لشکر صلح اثر جعفر توزنده جانی

بریده‌هایی از کتاب لشکر صلح

سفیان با دیدن ابامحمد جا خورد؛ اما خیلی زود به خود آمد و گفت:‌«سلام بر کسی که مؤمنان را خوار و زبون کرد.» ابامحمد نرنجید. از هنگامی که با معاویه صلح کرده بود، از این گونه سخنان زیاد شنیده بود. پیشتر هم حجر بن عدی گفته بود و امام در جوابش گفت: «این‌طوری نیست. چون همه‌ی مردم، چیزی را که تو می‌خواهی، نمی‌خواهند. اگر صلح کردم، برای حفظ دیگران بود؛ دیگرانی که اگر از دست بروند، به دست آوردنشان غیر ممکن است.»
زینب هاشم‌زاده
ابامحمد جلو خانه‌اش روی تشکچه‌نشسته بود. آفتاب داشت به وسط آسمان می‌رسید و سایه‌ی دیوار بلند داشت کوتاه و کوتاه‌تر می‌شد. قبل از این‌که آفتاب بخواهد با زبانش تشکچه‌ی‌انداخته‌شده روی زیلو را لیس بزند، ابامحمد، چشمش به سفیان ابی‌لیل افتاد. سفیان، سوار بر اسب، آهسته به سمت او می‌آمد. ابتدا تصور کرد که حتماً با او کاری دارد؛ اما هنگامی که متوجه شد سفیان غرق خودش است، دانست به اختیار خود به این سمت نیامده است. ابامحمد، از خشم و ناراحتی سفیان از خودش آگاه بود. سفیان، دو بار در مقابل مسجد کوفه در جلو جمع بدو پرخاش کرده و او را دشمن مؤمنین دانسته بود. همین که اسب نزدیک شد، ابامحمد گفت: «خوش آمدی، سفیان.» سفیان با دیدن ابامحمد جا خورد؛ اما خیلی زود به خود آمد و گفت:‌«سلام بر کسی که مؤمنان را خوار و زبون کرد.»
زینب هاشم‌زاده
ابامحمد نرنجید. از هنگامی که با معاویه صلح کرده بود، از این گونه سخنان زیاد شنیده بود. پیشتر هم حجر بن عدی گفته بود و امام در جوابش گفت: «این‌طوری نیست. چون همه‌ی مردم، چیزی را که تو می‌خواهی، نمی‌خواهند. اگر صلح کردم، برای حفظ دیگران بود؛ دیگرانی که اگر از دست بروند، به دست آوردنشان غیر ممکن است.»
زینب هاشم‌زاده

حجم

۱۱۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

حجم

۱۱۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

قیمت:
۳۸,۰۰۰
۲۶,۶۰۰
۳۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد