بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب گزیده اشعار نیما یوشیج | طاقچه
تصویر جلد کتاب گزیده اشعار نیما یوشیج

بریده‌هایی از کتاب گزیده اشعار نیما یوشیج

انتشارات:نشر وزرا
امتیاز:
۴.۴از ۷ رأی
۴٫۴
(۷)
همه گفتند مرو، او نشنید
سیّد جواد
ترا من چشم در راهم شباهنگام که می‌گیرند در شاخ " تلاجن " سایه‌ها رنگ سیاهی وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم؛ ترا من چشم در راهم. شباهنگام، در آندم که بر جا درّه‌ها چون مرده ماران خفتگانند؛ در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام گَرَم یادآوری یا نه، من از یادت نمی‌کاهم، ترا من چشم در راهم.
سیّد جواد
بگذرد ایام عشق و اشتیاق. سوز خاطر، سوز جان، ‌ درد فراق،
سیّد جواد
من ندانم با که گویم شرح درد: قصه‌ی رنگ پریده، خون سرد؟ هر که با من همره و پیمانه شد، عاقبت شیدا دل و دیوانه شد. قصه‌ام عشاق را دلخون کند، عاقبت، خواننده را مجنون کند... آتشِ عشق است و گیرد در کسی کاو زِ سوز عشق، می‌سوزد بسی.
سیّد جواد
گاه از گریه، رخان تر داری؟
سیّد جواد
بیچاره خرک، دید در آن گوشه‌ی دشت فیل آمد و آسان ز سرِ آب گذشت دانست چو در پی سبب جستن شد سنگینی او باعث بگذشتن شد. یک روز که بار او بسی بود وزین افتاد در آب و بود غافل از این اول بارش ربود آن سیل مدید و آنگه وی را فکند و در ورطه کشید. گفت: اَر بَر هم، بیایم از آب مفر فیلی نکنم، هم آنچنان باشم خر. از بار وزین کس نجویم سودی سنگینی ذاتی است که دارد بودی.
سیّد جواد
آفت جان من آخر عشق شد! علت سوزش سراسر عشق شد! هر چه کرد این عشق آتشپاره کرد. عشق را بازیچه نتوان فرض کرد.
سیّد جواد
بر سر منبرِ خود واعظِ ده خلق را مسئله می‌آموخت. صحبت آمد ز جهنم به میان که چه آتش‌ها خواهد افروخت تن بد کار چه‌ها می‌بیند آن که عُقبی پی دنیا بفروخت. گوش داد این سخنان چوپانی غصه‌ای خورد و هراسی اندوخت دید با خود سگ خود را بد کار چشم پراشک بدان واعظ دوخت گفت: آنجا که همه می‌سوزند سگ من نیز چو من خواهد سوخت؟
سیّد جواد
یارم در آینه به رخ آرایشی بداد و آمد مرا به گوشه‌ی ایوان خویش جست برداشت همره و سوی صحرا روانه شد آن دم که آن شقایق وحشی، ز کوه رست بنشست بی‌مهارت و مست از غرور خود، با من هر آنچه زد، همه زد لحن نادرست. بیچاره را خبر ز نواهای من نبود، هم نه خبر ز شیوه‌ی آن پنجه‌های سست. آشفته شد که " این چه صدایی ست دلخراش! تو کاینچنین نبودی،‌ای چنگ من، نخست! " من گفتمش که " این نه صدای من است، من خواندم برآن نواخته ات، این صدای تست! "
سیّد جواد
نگارینی به رقص قرمزان صبح حیران نشسته در.... * مهوشی
سیّد جواد
دوران روزهای جوانی مرا گذشت
سیّد جواد
در برِ این خرابه مغازه، ‌ وین بلند آسمان و ستاره، سال‌ها با هم افسرده بودید وز حوادث به دل پاره پاره، ‌ او ترا بوسه می‌زد، تو او را "... عاشق: "سال‌ها با هم افسرده بودیم سال‌ها همچو واماندگانی، ‌ لیک موجی که آشفته می‌رفت بودش از تو به لب داستانی.
سیّد جواد
بس که دیدم جور از یارانِ خود، وز سراسر مردم دورانِ خود؛ من شدم: رنگ پریده، ‌خون سرد. پس نشاید دوستی با خلق کرد.
محمد حسین
نیما یوشیج که در خردسالی علی نوری خوانده می‌شد، در ۱۵ جمادی الثانی ۱۳۱۵ قمری برابر با ۱۱ نوامبر ۱۸۹۷ میلادی مطابق با ۲۱ آبان ۱۲۷۶ شمسی (تا سال ۱۳۸۸ شمسی حدود ۱۱۲ سال پیش) در دهکده‌ی یوش مازندران به دنیا آمد.
دختر دریا
ترک آن زیبا رخِ فرخنده حال از محال است، از محال است از محال.
saaadi_h
من دلم سخت گرفته است از این میهمانخانه‌ی مهمان کش روزش تاریک که به جان هم نشناخته انداخته است: چند تن خواب آلود چند تن ناهموار چند تن ناهشیار.
mortaz
شهر باشد منبع بس مفسده، ‌ بس بدی، بس فتنه ها، بس بیهده! تا که این وضع است در پایندگی، نیست هرگز شهر جای زندگی.
محمد حسین
عشق کز اوّل مرا در حکم بود، آنچه می‌گفتم بکن، آن می‌نمود، ‌ من ندانستم چه شد کان روزگار اندک اندک بُرد از من اختیار.
Amineh
چیزی که مرا رام می‌کرد و از خیلی کارها که آدم را به خطر می‌اندازد، باز می‌داشت این بود که طبیعت من کاملاً شاعر شده بود و خوشی من این بود که شکیبا باشم تا این که تابستان شود و من باز به یوش و جنگل‌های ییلاقی کلارزمی و اَلیو بروم
کاربر حسن ملائی شاعر
خیالات بچگان خیالات مقدسی است. شقاوت و خطاکاری در باطن آن‌ها راه ندارد.
کاربر حسن ملائی شاعر

حجم

۲۳۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۳۴۶ صفحه

حجم

۲۳۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۳۴۶ صفحه

قیمت:
۲۶,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد