زندگی، شاید، شعرِ پدرم بود که خواند
چایِ مادر که مرا گرم نمود
نانِ خواهر که به ماهیها داد،
زندگی شاید لبخندیست که دریغش کردیم
هادی
"چوب خدا صدا ندارد و اگر بخورد دوا ندارد."
هادی
لحظهها را دریاب زندگی در فردا نه که همین امروز است.
هادی
دلم میخواستهای من زیادند
بلندند، طولانیاند
اما مهمترین دلم میخواستهای من
این است که انسان باشم
هادی
یاد جملهای از چارلز بوکوفسکی افتاد که میگفت: «مشکل دنیا این است که آدمهای باهوش پر از شک هستند، در حالی که آدمهای احمق پر از اعتماد به نفساند.»
هادی
زندگی نیست بجز عشق و بجز حرف محبت به کَسی،
وَرنه هر خار و خَسی زندگی کرده بَسی
هادی
ندا یک عمر بجای یاد دادن اصالت ایرانی و فرهنگ آن به بچههای خود تأکید میکرد که فقط زبان انگلیسی در خانه حرف بزنند و غذاهای ایرانی و فرهنگ آن را قبول نداشتند و همیشه ندا سخت کار میکرد که خواستههای بچههایش را برآورده کند.
هادی