بریدههایی از کتاب دیگری (جلد اول)
۴٫۱
(۳۷)
«هوای مورد علاقهم بارون سرد وسط زمستونه. اون لحظهای که میخواد تبدیل به برف بشه.»
Mia
با لبخندی کمرنگ پرسید: «خب؟ وجود نداشتن چه حسی داره؟»
من جواب دادم: «حس خوبی نیست.»
Rin Koharu
مردم همیشه نقاشی مونش رو اشتباه تفسیر میکنن. در واقع مردِ توی نقاشی نیست که داره فریاد میکشه، بلکه دنیای اطراف اونه. اون فریاد داره مرد رو میلرزونه، برای همین گوشهاش رو گرفته.»
Mia
گفتم: «میدونید، این کتاب فقط برای زنگ تفریحهای بین درس خوندنه.» اما با مقایسهٔ زمانی که برای هرکدام میگذاشتم جواب واقعی چیزی برعکس این بود: در واقع بین مطالعهٔ کتابم گاهی درس میخواندم.
=o
فکر نمیکنم نیازی به گفتن باشد که هیچ چیزی به شکوه ارتباطات انسان و پرنده نیست، با این حال، من کمی بیشتر از قبل لبخندی را روی لبم حس کردم.
mahzooni
با یک نفر از بچههای کلاس رفتاری خواهد شد که انگار آنجا نیست.
mahzooni
من نمیخوام... نمیخوام که دیگه به هیچ سوگواریای برم.
mahzooni
با لبخندی کمرنگ پرسید: «خب؟ وجود نداشتن چه حسی داره؟»
من جواب دادم: «حس خوبی نیست.»
mahzooni
گفتم: «تو به من قول دادی. گفتی توی ماه ژوئن بهم میگی.»
«امممم...»
«بهت گفتم که «امممم» جواب نیست.»
mahzooni
هر حال، وقتی یه سال رفتم بالاتر، گیر کردن توی نفرین کلاس شمارهٔ ۳ تموم میشه.»
mahzooni
من میفهمیدم که کلمهٔ «مرگ» و مفهوم ضمنیاش ترسناک بود و همیشه آدمها را غمگین میکرد. این واضح بود، اما...
لحن صدای مِی مثل همیشه سرد و بیروح بود: «میدونی، توی این مدرسه... اینجا، سال سوم کلاس شمارهٔ ۳ از همهٔ کلاسهای دیگه به مرگ نزدیکتره. بیشتر از هر کلاس دیگهای توی هر مدرسهٔ دیگهای. خیلی بیشتر.»
«نزدیک به مرگ؟ این چه معنایی...»
mahzooni
بالاخره تلفنش را جواب داد. فوراً پرسیدم: «کجایی؟»
«امممم...»
«نه، تو توی «امممم» نیستی! بهم بگو کجایی.»
Rin Koharu
به خودت بگو که این کار که به نفع همهست. خواهش میکنم.
mahzooni
خانم میزونو مرده بود.
این حقیقت آشکار و ویرانکننده را آن روز عصر فهمیدم. تنها اطلاعاتی که تا آن موقع بهدست آورده بودم این بود که در بیمارستان حادثهای رخ داده. اما فکر میکنم حتی پیش از آن هم منتظر چیزی بدتر بودم.
تماس تلفنی موقع ناهار...
mahzooni
به سختی توانستم قدمی به جلو بردارم و تعادلم را حفظ کنم: «مثل مرگ...»
mahzooni
چطور میتوانم توصیفش کنم؟ با اینکه به شکلی سرد و شیرین واقعی مینمودند، اما واقعی نبودند. عروسکها انسانهای واقعی را به ذهن میآوردند بدون اینکه آدمهای واقعی باشند. بخشی از جهان فانی بودند، اما بهطور کامل به آن تعلق نداشتند. انگار تنظیم شده بودند تا در این حالتها باشند و سایهای از هستیشان را در این مرز مبهم دوگانه حفظ کنند...
mahzooni
نمیدونم چی به چی مربوطه یا چرا مربوطه، یا چی به بقیهٔ چیزها هیچ ربطی نداره.
Mia
ترجیح میدم سؤال ریاضی حل کنم یا به سؤالهای علوم جواب بدم. اونها همهشون اینجوریان که یه جواب مشخصی دارن.»
Mia
حجم
۲۶۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۳۶ صفحه
حجم
۲۶۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۳۶ صفحه
قیمت:
۱۰۵,۰۰۰
۳۱,۵۰۰۷۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد