بریده‌هایی از کتاب آدم برفی

زنان هرگز نمی‌توانند در مقابل ستایش فرزندشان مقاومت کنند.

چرا کسانی که با فقر و نیاز دیگران کاسبی می‌کنند، همیشه همین لایهٔ براق عرق را روی پیشانی دارند؟ مثل روکش شرمی دروغین از بی‌وجدانی‌شان.

مغز بوکسورهای حرفه‌ای رو موقع مسابقه اسکن کردن. توی هر بازی چند بار بیهوش می‌شن. کسری از ثانیه، ولی باز هم می‌تونن سرپا بمونن. انگار بدن تشخیص می‌ده این بیهوشی موقتیه، اونا رو سرپا نگه می‌داره تا دوباره به‌هوش بیان.

هری روی صندلی بار نشسته بود و تابلوهای روی دیوار را می‌خواند، تذکرهای محترمانه به مشتریان که تقاضای نسیه و پول نقد نفرمایند، از پیانیست عکس نگیرند و خلاصه اینکه یا مثل آدم رفتار کنند یا بروند پی کارشان.

طبق تئوری داروین تک‌همسری فوک‌ها به‌علت قانون انتخاب طبیعی است، نه وفاداری.»

صدای زنگ را از داخل شنید، مثل وزوز زنبور در شیشهٔ مربا.

بخششی در کار نبود. زخم‌ها عمیق بود و مقاومتی درونی او را از بخشش باز می‌داشت.

داستان‌های خوب، نه دربارهٔ پیروزی‌های پیاپی، بلکه دربارهٔ شکست‌های پرشکوه است.

اگه موقع کار چیزی بهت فشار آورد باید کم‌کم رهاش کنی. مثل سد، اگه آب پشت سد جمع بشه، دیوار ترک می‌خوره.

شیشهٔ نشکن وقتی می‌شکنه خرد و خاکشیر می‌شه، آدم سرسخت هم همین طور.