بریدههایی از کتاب کشتن کتاب فروش
۳٫۰
(۵)
«لطفاً گریه نکن... زندگی همینه، نهفقط گاهی، همیشه سربهسرمون میذاره...»
n re
«حالا که مردم تو نون شبشون موندن، کی به فکر تئاتر و هنره؟...»
اسماعیل
رفیق خیال نکن آزادی رو به دست آوردی... سالهای سال باید بکوبیم تا آدم آزادی بشیم. اون روز هم نه از من اثری میمونه نه از تو، شاید هم حتی کسی از ما یادی نکنه
شراره
ما زادهٔ تاریخی کهن و گلآلودهایم؛ از صدها سال پیش...
S3084
زنها خالق شادیان. اگه زنها نبودن، ما چی بودیم... اگر ما مردها همچون قارچ از زمین بیرون میزدیم و جنس حوّایی نبود، نه تمدنی بود نه فرهنگی نه شعری، نه رمانی نه نقاشیای، نه مجسمهای نه آوازی نه رقص و اپرایی؛ حتی از علم و تکنولوژی هم خبری نبود.. گَلهای بودیم از موجودات مشنگ که عین میمونها جستوخیز میکردیم و همدیگه رو آشولاش میکردیم... جنگها ساختهوپرداختهٔ مردان هستن...
n re
رفیق خیال نکن آزادی رو به دست آوردی... سالهای سال باید بکوبیم تا آدم آزادی بشیم. اون روز هم نه از من اثری میمونه نه از تو، شاید هم حتی کسی از ما یادی نکنه."»
n re
«از وقتی که آدم به هنر رمان رسید، تونستیم آدمای معمولی رو به قهرمان بدل کنیم، با کمی چاشنی هیجان.»
شراره
گمان میکنی دیگران که گاهی به جهنم بدل میشوند اجازه میدهند از آزادی در محدودهٔ تنگ حقوق فردی لذت ببریم؟
اسماعیل
اگه تاریخ رو کنار گذاشتیم، دیگه جدا کردن خیر از شر معنی نمیده... باید برای همهٔ اون جنایتکارا سند امضا کنیم... تا به ریشمون بخندن... تنها اسب شرطبندی ما تاریخه.
شراره
وقتی حرف میزنیم همانقدر که پرده از چیزی میبرداریم، تقلا میکنیم پرده بر چیزی دیگر بکشیم. در نوشتن که قضیه زیرکانهتر میشود.
شراره
کسانی که دلهره را با جملهای کوتاه یا جملههایی خلاصه سر هم میآورند و بر این باورند که یقین نهایی و ناب همینهاست و بعد از آن احساس آسودگی میکنند که مسئله را خوب فهمیدهاند، مشتی احمقاند و کودن.
شراره
وقتی خودخواهانه به خود نظر میافکنیم و به تصویری کاملاً روشن و دقیق میرسیم، این چیزی جز نتیجهٔ اوهام و نابینایی ایدئولوژیک ما نیست.
شراره
اگر بخواهیم با دانشمندان همصدا بشویم که معتقدند بوی آدمی دیگران را بهسمتش میکشاند یا از اطرافش دفع میکند. بوها گاهی موافق و گاه متنافرند، برهمین اساس، احساسات و نگاه ما به دیگران شکل میگیرد...
شراره
من در حالوهوایی کاملاً کافکایی زیستم. فضای ترس و دلهره و شک...
شراره
آری، حوادث تاریخی، در بسیاری اوقات ساختهوپرداختهٔ تصادف و بدشانسی و بلاهتاند!
میم. خ
شهر، تکهای از بلاهت... رؤیایی که به هزار تکه بدل شده... چه بگویم... گروههای مسلّحی که پا میگیرند... هنوز از آمریکاییها خبری نیست... اسلحه روی سنگفرش خیابان خریدوفروش میشود... نارنجک و مسلسل و مهمات و فشنگ... کپهکپه فشنگ، جرقهای کافی است... فاجعه... دوربینهای نظامی... با چشم خودم دیدم...
میم. خ
پیشم اومد و گفت: "میترسم من رو به فاشیست بودن متهم کنی، وگرنه سروته جهان سوم رو میگرفتم به باد فحش..." بهشوخی گفتم: "جهان سوم چه کارت کرده؟" گفت: "امروز یه جهانسومی کیفم رو دزدید، سبزه با یه خروار سبیل." باز بهشوخی گفتم: "شاید قصد داشت تکهای از ثروت چپاولشدهٔ کشورش رو پس بگیره..." تو صورتم داد زد: "کمونیستِ نمکنشناس!..."
اسماعیل
در آغوشش گرفتم، گفتی بخش درخشانی از تاریخ را بغل کرده بودم.
S3084
خیال میکنی من حالیمه؟ شاید هفت کفن بپوسونیم و نفهمیم... آدمایی ما رو میکشن که نمیدونیم چرا، خود اونا هم نمیدونن چرا باید بکشن...
S3084
فرهیختهٔ امروز همون آدم حرّافیه که حتی حریف خودش هم نمیشه و نمیتونه با اون زبانبازیهای پوچ سر خودش شیره بماله؛
S3084
حجم
۱۸۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۱۸۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
قیمت:
۴۵,۰۰۰
۱۳,۵۰۰۷۰%
تومان