بریدههایی از کتاب رقص شیطان
۳٫۰
(۱)
خانواده واژهٔ محترمی است. از محترم هم محترمتر؛ خانواده واژهٔ مقدسی است!
n re
تمام من قطعهٔ کوچکی از توست مادرم!
n re
صدای اذان صبح در حیاط پیچید و برای اولینبار متوجه شدم آن خانه نزدیک یک مسجد است و میشود هر روز به صدای اذان گوش داد. رفتم کنار پنجره. پنجره را باز کردم و صوت اذان بیشتر شد. چه حال خوبی بود شنیدن آن صدا در سکوت صبح. انگار دعوتی بود به بیداری، دعوت به ترک تنهایی... حسی از زندگی، احساسی از بودن... انگار خدا بیدار است و شاید بتوان به او تکیه کرد.
n re
این دنیا سالهای زیادی را به من بدهکار است.
n re
من شایستهٔ بهترینها هستم...
n re
برداشتن هر قدمی برخلاف طبیعت زندگیام منجر به سقوطی میشد که راه فراری نداشت.
n re
بدترین واکنش همین بود؛ بدترین کاری که میتوانست بکند همین بود؛ همینکه فقط سکوت کرد
n re
آدمها با احساساتشون زنده هستن.
n re
اینجا همه چیز ساکن بود و در سکون امیدی به نجات نیست!
n re
چه لذتی داشت سفر با خانواده!
n re
دلم پر از نیاز بود و خودم را به آغوش خدا سپردم. انگار حسش میکنم؛ مانند اینکه کنار کاناپهای که من خوابیده بودم فرود آمد و با من حرف زد: «آرامتر دخترم... دنیا پیچیده و پر از رمزورازهای عجیبه. اعتماد کن به من...»
n re
«میشه هزار سال تلاش کرد و یک نهال کاشت و تبدیلش کرد به یک درخت تنومند. میشه بیان و بزنن و درختت رو با ریشه از زمین دربیارن... چه تلخه آخر این قصه...»
n re
روبهروی آینه. تصویر من بود... آینه چروک شده بود. آینه پیر شده بود! یا من پیر شده بودم؟ من بودم که پیر شده بودم. نمیشد آینه را متهم کرد. هرچه بود من بودم.
n re
جنگ بعدی، جنگ آب خواهد بود. وقتی همه چیز تمام شود، نفت، گاز، انرژیهای فسیلی و... دعوای آب شروع میشود. آنوقت است که آدمها به جان هم میافتند و سودای آب شروع میشود. نبود آب شوخی نیست؛ شوخی نیست که بگوییم بهجای نفت با زغال گرما تولید کنیم؛ یا اگر انرژی تمام شد، با توقف تکنولوژی، زمان از حرکت بازبماند و به گذشته بازگردیم. آب اگر نباشد همه چیز تمام میشود؛ تمام! بدون هیچ قید و شرطی! پس جنگ بعدی، جنگ آب بود. وقتی همهٔ سلاحها زمین گذاشته شد، باز برداشته میشود و فصل بعدی آغاز میشود، فصلی که بر سر آب جنگ شود، بر سَرِ هستونیست جوهرهٔ کرهٔ خاکی جنگ شود!
n re
پول نداشت، اما یک دل داشت به چه بزرگی.
n re
خدا آدم رو به صفر میرسونه، اما زیر صفر نمیبره. به این دنیا دل نبند. راضی باش به تقدیر، اما فرار نکن
n re
کاش میشد همانند رنگهای روی تابلو، تا ابد به دیوار تکیه داد و زندهبودن را تجربه نکرد! کاش سرنوشت کمی جدیتر به آدمها نگاه میکرد و این بازی همیشه به نفع روزگار پیش نمیرفت! کاش میشد... ایکاش...
n re
دل مادرت رو نشکون! خدا دلت رو میشکنه ها
n re
روزی جایی یکی خواست من نباشم و از آن روز به بعد راهیِ این سفر شدم. مسافری شدم که هر روز میان هزار کورهراه تکرار شد؛ اینجا پشت همهٔ جادهها، قبل از اینکه صبح شود، پیش از طلوع خورشید، مدام تکرار شد، تا لحظهٔ رسیدن، و رهایی... رهایی...
n re
دست بالای دست زیاده. دست طبیعت از همه بالاتره. نمیشه فکر کنی همیشه همه چیز در نهایتشه! دنیا از همه چیز قدرتمندتره. سرنوشت اگه لَج کنه، میکوبتت به زمین و حس میکنی هیچوقت قدرت بلندشدن نخواهی داشت.
n re
حجم
۴۶۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۳۶ صفحه
حجم
۴۶۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۳۶ صفحه
قیمت:
۶۶,۰۰۰
تومان