بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مجیستریوم؛ جلد پنجم | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مجیستریوم؛ جلد پنجم

بریده‌هایی از کتاب مجیستریوم؛ جلد پنجم

۴٫۷
(۵۶)
کال نمی‌دانست روح‌ها کجا می‌روند. حدس می‌زد اصلاً هیچ‌کس نداند. اما مطمئن بود به جایی می‌روند فراتر از خلأ.
ومبت بدعنق
لبخندی کم‌جان به لبش نشسته بو
پشیز | pashiz
همه‌چی حکم تیری در تاریکی رو داره.»
پشیز | pashiz
کال که هول کرده بود، با خود گفت: خاطره‌ها. اگر از خاطره‌های کنستانتین خبر داشت، می‌دانست باید چه کند. کنستانتین دشمن مرگ بود. او از پس این موقعیت برمی‌آمد. کال نفس عمیقی کشید. آرون... آرون پرسید: مطمئنی؟ کال گفت: «آزادشون کن. یالا.» باشه.
za za

حجم

۳۳۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۳۶ صفحه

حجم

۳۳۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۳۶ صفحه

قیمت:
۸۴,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد