بریده‌هایی از کتاب بزرگ ترین راز

اولین قدم به آزادی این است که متوجه شویم افکارمان زندگی‌مان را می‌سازند. به هرچیزی که فکر کنید، همان چیز ظاهر می‌شود.

معلمان معنوی به ما می‌گویند «بیدار شو». منظورشان این است که از این خیال بیدار شوید و متوجه شوید همه این‌ها یک رویا است. وقتی بیدار شده و حقیقت را می‌بینیم، کشف می‌کنیم هیچ‌کس هرگز آسیب ندیده و هیچ‌کس هرگز نمرده است. دقیقا مثل زمانی که بعد از یک کابوس، وحشت زده از خواب بیدار می‌شوید و با آسودگی متوجه می‌شوید که در واقع هیچ‌کس آسیب ندیده و هیچ اتفاق بدی رخ نداده است و فقط یک خواب و خیال بوده است.

استاد من راه ساده‌ای را برای فکر کردن به آن پیشنهاد می‌دهد. ذهن ما مانند عدسی‌های دوربین عمل می‌کند. ذهن قابلیت بزرگنمایی خودکار دارد و توجهمان را به چیزهایی با جزئیات جلب می‌کند؛ همان‌طور که برای عکاسی از نمای نزدیک با دوربین، بزرگ‌نمایی می‌کنیم. بیشتر اوقات ذهن در حالت بزرگ‌نمایی قرار دارد و ما دنیا را با تمرکز می‌بینیم که باعث می‌شود دیدی بسته و تحریف‌شده به دنیا داشته باشیم. اما وقتی می‌خواهید از یک منطقه بزرگ و وسیع تصویربرداری کنید، تا جایی که ممکن است بزرگ‌نمایی را کاهش می‌دهید تا دید وسیعی داشته باشید. به همین شکل، اگر دامنه توجهتان را گسترده کنید تا روی جزئیات تمرکز نداشته باشید، آگاهی نمایان می‌شود

قطعا شما یک جسم و یک ذهن را تجربه می‌کنید، همچنین یک فرد بودن را تجربه می‌کنید. اما در واقع این‌ها کمترین بخش شما هستند و درنهایت شما نیستند، چون وقتی به پایان برسند، شما به پایان نمی‌رسید.

ما می‌توانیم توجهمان را یا روی افکاری که در سر داریم بگذاریم یا روی حقیقت خودمان، یعنی آگاهی. این یک تغییر تمرکز ساده است. به جای این‌که تمرکزتان را روی افکارتان بگذارید، تا جایی که می‌توانید روی آگاهی تمرکز کنید. در این صورت راه آزادی و سعادت مطلق را پیش گرفته‌اید.

این که همه ما به دنبال شادی هستیم تصادفی نیست، ما در واقع به دنبال خودمان هستیم، بدون این که متوجه باشیم!

هررنجی که می‌کشیم به دلیل باوری غلط راجع به خودمان است؛ شخصیت خودمان را اشتباه گرفته‌ایم. تمام رنج‌های بشریت ریشه در این اشتباه دارد.

به ما گفته شده که در دنیا محدودیت و کمبود وجود دارد و پول، زمان، منابع، عشق و سلامتی به اندازه کافی وجود ندارد. «زندگی کوتاه است»، «تو فقط یک انسان هستی»، «باید به سختی تلاش کنی تا در زندگی به جایی برسی»، «منابع در حال اتمام هستند»، «دنیا آشفته و پریشان است» و «باید دنیا را نجات داد». اما از لحظه‌ای که حقیقت را ببینید، تمام این دروغ‌ها فرو خواهند ریخت و شادی از خرابه‌های آن بیرون می‌آید.

- وقتی چیزی در زندگی به شما آسیب می‌زند، بدون استثنا هشدار بیدارباشی است که به شما می‌گوید در مسیر اشتباه حرکت می‌کنید و چیزی را باور کرده‌اید که حقیقت ندارد.

برای حل مشکل باید تمرکز را از روی آن بردارید.

به صورت شادی، سلامتی، روابط عالی و وضعیت مالی خوب

با خاموش شدن ذهن، وجود نامحدودتان که همه‌چیز را می‌داند، مسئول همه‌چیز می‌شود. «وقتی دائما آگاهی و هوشیاری باشید، پاسخ تمام سؤال‌هایتان را دریافت خواهید کرد. هرخواسته‌ای که تاکنون داشته‌اید، برآورده خواهد شد.»

زندگی کردن یک نفر در حالت آگاهی نامحدود، منفی‌های میلیون‌ها نفر را خنثی می‌کند. این قدرت عشق خالص آگاهی است.

زمانی که کشف کنید شما واقعاً چه چیزی هستید، اندک‌اندک می‌بینید که دیگران شما هستند، می‌بینید که شما، من هستید، متوجه می‌شوید تنها یک چیز وجود دارد. شما هم‌اکنون همان هستید و همواره همان یک وجود با شکوه و بی‌نهایت بوده‌اید.»

«مرگ، نور را از بین نمی‌برد. مرگ فقط چراغ را خاموش می‌کند چون صبح شده است.»

«مرگ، نور را از بین نمی‌برد. مرگ فقط چراغ را خاموش می‌کند چون صبح شده است.»

«پس وقتی که کودک هستید، نمی‌دانید که این میز است و این دست است و شما جسم دارید. تمام تجربه‌تان از کائنات، رنگ، احساس و تصویر است و هنوز فکری وجود ندارد و فقط حسی از شگفتی و گیجی هست. بعد مفاهیم را تعریف می‌کنیم: تو مرد هستی، تو اهل آمریکا هستی، تو انسان هستی، این ستاره است، این کهکشان است و این کره زمین است. نگرش علمی این‌طور است. بنابراین ناگهان از یک فیلتر به دنیا نگاه می‌کنید. هوشیاری به یک ذهن مشروط تبدیل شده است که تجربه‌ای از دنیای فیزیکی و جسم فیزیکی به شما می‌دهد و چون شما این چیزها را در هوشیاری خود ساخته‌اید، نگران مرگ و تولد هستید. این‌ها مفاهیم انسانی هستند. هیچ مرگی وجود ندارد، تولدی وجود ندارد، جسم فیزیکی وجود ندارد و کائناتی در کار نیست. فقط هوشیاری هست و هوشیاری نامحدود است و شما همین هوشیاری هستید.»

«شما فکر می‌کنید که جسم هستید و خودتان را با تولد و مرگش درگیر می‌کنید. اما شما جسم نیستید و تولد و مرگی ندارید.»

«مرگ از هرچیزی که شما هستید، دور می‌شود. راز زندگی این است که قبل از مردن بمیرید و بفهمید که مرگی در کار نیست.

«اگر فکر می‌کنید که شما جسم و ذهن هستید، این «شما» می‌میرد! وقتی دریابید که شما آگاهی هستید و هرگز متولد نشده‌اید و از بین نمی‌روید، ترس از مرگ اذیتتان نخواهد کرد. در واقع، این مرگِ مرگ است.»