بریدههایی از کتاب کشتن کتابفروش
۳٫۳
(۱۲)
دیروز امریکاییها به کتابفروشیام حمله کردند. هشت نفر مسلح به سلاحهایی که برای ترساندن مردی مثل من کافی بود، اما من توجهی نکردم. دو نفر کنارِ در ایستادند و بقیه در گوشه کنارکتابفروشی پراکنده شدند. شتابزده تفتیشی کردند. چند نفر همزمان سرِ اسلحهشان را به سمت من گرفته بودند. گروهبان از طریق یک مترجم از من پرسید: «اینجا زندگی میکنی؟» جواب دادم: «yes» گفت: «انگلیسی حرف میزنی؟» گفتم: «و چکی و فرانسوی.» به قفسهی کتابهای خارجی اشاره کردم. بعضی را ورق زد و بار دیگر پرسید: «چه کتابهایی میفروشی؟»
ـ هر کتابی که زیاد باشد و مشتری هم داشته باشد.
ـ کتابهای تروریستهارا چی؟
ـ تروریستها به کتاب نیاز ندارند.
ـ کتابهای ضدامریکایی؟
ـ نصف کتابهای دنیا ضد امریکاست.
محسن
زنها هستند که شادی میآفرینند وگرنه بدون زنها ما چه بودیم. اگر فقط ما مردها بودیم، عین قارچ از زمین رشد میکردیم. در دنیای بدون جنسِ حوا بیتردید، تمدن، فرهنگ، شعر، رمان، هنرِ نقاشی، پیکرتراشی، موسیقی، رقص و اُپرا و حتی علم و فناوری وجود نداشت.
محسن
از شروط اولیه برای اندیشهای که میتوان به آن ایمان داشت این است که کمی مبهم باشد، شک برانگیزد، بیرحمانه پرده بردارد و به نقص خود اعتراف کند.
باغبان 🤗🌱
به آنها گفتم: «من بعضی از کتابهای جاحظ، ابن عربی، توحیدی، ابنسینا، تفسیر قرآن رازی، تفسیر قرآن زمخشری، تاریخ طبری، کتابهای ابنرشد، محمد عبدُه و طه حسین را دارم.» جوانی که سن و سالش بیشتر بود، درحالیکه با شک و تردید به من چشم دوخته بود، اخم کرد و گفت: «ما کتابهای مشرکها را نمیخوانیم.» برگشتند. جوان کم سن و سال آهسته گفت: «خدانگهدار.» و خارج شدند.
محسن
«من دوست ندارم عضو جناح یا سازمانی شوم که عضویت شخصی مثل من را در سازمان یا جناحش میپذیرد.»
محسن
آن وضوح تام و یقین نهایی که در دیدگاه خودشیفتهی ما وجود دارد، چیزی جز محصول توهمات و کوریِ ایدئولوژیک ما نیست.
محسن
سربازها پایین میآیند، در خیابان پخش میشوند. تعدادی به کتابفروشی میآیند، با من حرف نمیزنند. همه چیز را زیر و رو میکنند. لحظهی خروجشان به گروهبان میگویم Iamsorry میایستد، برمیگردد طرفم: «برای چه متأسفی؟» میگویم: «برای اینکه گمشدهتان را بین کتابها پیدا نکردید!» به تل کتابهایی که بعضیها را از قفسهها پایین کشیدهاند و بعضیها را از کیسههای کتانی بیرون آورده و روی زمین پخش و پلا کردهاند، نگاه میکند. گروهبان که منظورم را فهمیده بود، مدتی سرش را پایین انداخت، بعد گفت: Iamsorry
محسن
حجم
۱۹۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۹۶ صفحه
حجم
۱۹۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۹۶ صفحه
قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد