بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کوری | طاقچه
کتاب کوری اثر ژوزه  ساراماگو

بریده‌هایی از کتاب کوری

۴٫۴
(۷۴)
در کشور کورها، یک چشم پادشاه است.
بیسیمچی
- فکر نمی کنم ما کور شدیم، ‌فکر می‌کنم ما کور هستیم، کور اما بینا، کورهایی که می‌توانند ببینند اما نمی‌بینند.
بیسیمچی
زن دکتر پیش خود گفت: گندش بزند‌، من هرگز نخواهم توانست از این جا بیرون بروم و اصطلاحی را به کار برد که از واژگان مورد استفاده معمولش نبود و یک بار دیگر ثابت کرد که فشار و ماهیت شرایط، تاثیر قابل ملاحظه‌ای در کاربرد زبان دارد.
بیسیمچی
اگر نمی‌توانیم مانند انسان‌ها زندگی کنیم‌، لااقل سعی کنیم مانند حیوانات زندگی نکنیم
بیسیمچی
بین شخص کوری که خوابیده و شخص کور دیگری که بی جهت چشم می‌گشاید تفاوت زیاد نیست.
بیسیمچی
همان طور که لباس زیبا نشان آدمیت نیست، با داشتن عصای سلطنت هم نمی شود پادشاه شد.
بیسیمچی
دختری که عینک دودی داشت گفت از کجا معلوم پدر و مادرم بین این اجساد نباشند‌، آن‌وقت من از کنارشان می‌گذرم و آنها را نمی بینم‌، زن دکتر گفت گذشتن از کنار اموات و ندیدنشان از رسوم دیرینه است.
بیسیمچی
پیداست که پروردگار نسبت به تشنگی ابر می‌فرستد
بیسیمچی
چه بسا هیچ کس تاکنون متوجه نشده باشد که نعره‌ی نابینایان چه قدر وحشتناک است.
بیسیمچی
اصلاً مهم نیست، احمقانه است که بپرسند کسی از چه مرد؟ بعد از مدتی علت مرگ فراموش می‌شود.
بیسیمچی

حجم

۲۹۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

حجم

۲۹۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد