بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب قرارگاه فضایی آلفا؛ جلد دوم | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب قرارگاه فضایی آلفا؛ جلد دوم اثر استوارت گیبز

بریده‌هایی از کتاب قرارگاه فضایی آلفا؛ جلد دوم

۴٫۱
(۴۱)
زان گفت: «دشیل؟» حس می‌کردم دارد با فشار بیشتری سعی می‌کند وارد ذهنم شود. و بعد، ناگهان، تمام احساساتی که داشتم باهم ترکیب شد و به‌صورت حسی درآمد که هرگز آن را تجربه نکرده بودم. لحظه‌ای انگار مرا داخل چیزی می‌کشیدند، اما نمی‌توانستم بگویم چه. بعد حس کردم ناگهان مسافت بسیار درازی را خیلی‌خیلی سریع و فقط در کسری از ثانیه طی کرده‌ام.
النا حسین پور
رادی پرسید: «کی می‌گه حتماً لازمه ماهوارهٔ ساخت انسان باشه؟ احتمالاً چند دوجین تمدن فضایی ما رو زیر نظر دارن. شاید سفینهٔ یکی از اون‌ها دچار اختلال شده.» سزار زد به پس سر رادی و گفت: «شاید مغز تو دچار اختلال شده.»
n.m🎻Violin
مامان پرسید: «دیدا هم دختر کوچولویی مثل توئه؟» ویولت با لحنی جدی جواب داد: «نه، نه. فیل دریایی هستش.» مامان و بابا دیگر نتوانستند حفظ ظاهر کنند و زدند زیر خنده.
دوست کتاب
«توی کل ماه فقط دوتا وسیلهٔ نقلیهٔ دیگه هست. اون‌وقت تو نزدیک بود بزنی به یکی‌شون.»
Amirsam
آن‌قدر داشت خودش را به این‌ور و آن‌ور می‌کوبید که صدای مرا نشنید. انگار درس عبرت نگرفته بود که وقتی کلاه بر سرش است به آن ضربه نزند، چون حالا داشت آن را به دیوار می‌کوبید. با هر ضربه سرش در کلاه مثل توپ قل‌قلی تق‌تق به دوروبر می‌خورد، ولی باز به کارش ادامه می‌داد و هربار ناسزای جدیدی را فریاد می‌زد. گفتم: «بس کن. فایده نداره.» «چرا، اگه حسابی محکم بزنم، فایده داره.» سزار سرش را عقب برد و محکم به دیوار کوبید. کلاه نشکست، ولی سزار در گیج کردن خودش به‌طرز خیره‌کننده‌ای خوب عمل کرد. لحظه‌ای از خود بیخود شد و تلوتلو خورد. فکری به نظرم رسید. صبر کردم سزار تعادلش را به دست بیاورد و بعد پرسیدم: «چرا کلاه خودت رو برنداشتی؟» «چون شکسته.» «از کِی؟ چی شد؟» «از اون شب. من و پتن و لیلی داشتیم راگبی فضایی بازی می‌کردیم.» «کلاه فضانوردی سرتون بود؟» «معلومه دیگه.» سزار نیشخندی زد، انگار احمق میدان من باشم. «بدون کلاه که نمی‌شه راگبی بازی کرد.»
گربه
بعد از افشاسازی ویولت، کنجکاوی مامان و بابا حتی بیشتر تحریک شد. مامان گفت: «فکر کنم بهتره این سنگ‌ها رو ببینیم.» و بابا به‌طرف چانگ رفت که داشت کپسول‌اندازی را تماشا می‌کرد. در گوش چانگ پچ‌پچ کرد. دهن چانگ فوراً از تعجب باز شد. او هم کپسول‌اندازی را فراموش کرد و از آن‌طرف اتاق به‌سوی ما آمد.
گربه

حجم

۲۳۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۰۰ صفحه

حجم

۲۳۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۰۰ صفحه

قیمت:
۶۶,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد