بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب علامت سوال ها؛ جلد دوم | طاقچه
کتاب علامت سوال ها؛ جلد دوم اثر دن پبلاکی

بریده‌هایی از کتاب علامت سوال ها؛ جلد دوم

۴٫۷
(۶)
حالا می‌دانست که فقط یک راه برای بردن بازی غریبه‌ها وجود دارد. با خودش فکر کرد هرچقدر هم که به جزئیات توجه کنی، باز هم باید ببینی نظریه‌هایت درست بوده‌اند یا نه. برای این کار هم، برخلاف حرف بزرگ‌ترها، مجبوری با غریبه‌ها حرف بزنی. اگر آدم شانس بیاورد، آن غریبه، غریبه نمی‌ماند.
کاربر ۱۵۸۲۹۰۵
«کایل می‌گفت که دیشب دیروقت دیده که آقای پیلسون داشته توی باغش کارهایی می‌کرده. مثل اینکه از توی خیابون، کایل دیده که پیرمرد توی باغچه‌ش یه سوراخ خیلی عمیق کَنده.» سیلوستر تقریباً داشت داد می‌زد: «که زنش رو توش دفن کنه؟ امکان نداره. توی مون‌هالو از این اتفاق‌ها نمی‌افته.» وودرو گفت: «من هم همین فکر رو می‌کردم. اما من و کایل آروم‌آروم رفتیم طرف نرده تا بهتر بفهمیم اون‌طرف داره چه اتفاقی می‌افته.» مکثی کرد، جرعه‌ای از آبش خورد و ادامه داد: «اون‌موقع بود که دیدیمش.» رزی که نزدیک بود سکته کند، گفت: «چی رو دیدیدن؟»
msh

حجم

۱۳۵٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۸۰ صفحه

حجم

۱۳۵٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۸۰ صفحه

قیمت:
۲۹,۲۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد