کلمات هرگز نمیتوانند آزارت دهند. مردم همیشه همین را میگویند. چماق و چوب بله، ولی کلمات نه.
ولی آنها سخت در اشتباه بودند.
aida
«حقیقت داره؟»
بوئلو لبخند زد. «میتونه حقیقت داشته باشه. همهمون توی زندگی با چیزهایی روبهرو میشیم که رازآلودن و هر جوری هم که به قضیه نگاه کنیم، هیچ جواب رضایتبخشی براش پیدا نمیکنیم.»
کاربر... :)
«امروز توی فکر ریو بُبینادو بودم.» مکس قصهاش را دربارهٔ آن افعی غولپیکر برای او تعریف کرد و گفت آن افعی همیشه مردد بوده و درههایی ایجاد میکرده که تبدیل به رودخانهای مارپیچ شده بودند.
بوئلو سر تکان داد. «افعیای که نمیتونست تصمیم خودش رو بگیره. شاید به همین علته که هرکی از مسیر رودخونه سفر میکنه، از بلاتکلیفی و دلهره ذِلّه میشه.»
کاربر... :)