بریدههایی از کتاب نون و القلم
۴٫۷
(۱۳)
نه، فرار مقاومت نیست. خالیکردن میدان است. کسی که فرار میکند از خودش سلب حیثیت میکند. حتی در یک بازی یا باید برد یا باید باخت. صورت سوم ندارد. معامله بازار که نیست تا دلال وسطش را بگیرد. معامله حق و باطل است.
محمد
«آدم تا خودش را نشناخته، بنده است؛ چون در بند جهل است؛ اما وقتی خودش را شناخت، خدا شد؛ چرا که خدایی بهخود آیی است.»
naghme_rsh
درست است که شهادت دست ظلم را از جان و مال مردم کوتاه نمیکند؛ اما سلطه ظلم را از روح مردم میگیرد.
کاربر ۵۹۱۲۱۲۱
دنیای من آنقدر پست نیست که پشت و روی یک سکه جا بگیرد. دنیای من تابهحال فقط در عالم خیال واقعیت پیدا کرده. این است که زندان و دوزخ و بهشت برایم فرقی نمیکند. من هرجا که باشم و در هر حال، فقط به خیال خودم زندهام.
محمد
بحث در این است که چه کنیم تا هم مردم راحت باشند، هم کسی احتیاجی به احتکار پیدا نکند و این کاری است که نقشه میخواهد. همه آنهایی که حکومت را بهخون مردم آلودند؛ عین همین گرفتاریها را داشتند؛ یعنی فلانکس را سربهنیست کنیم و فلان واقعه را بکوبیم. غافل از اینکه ریشه هنوز در آب است و احتکار را که کوبیدی، یک دردسر تازه پیدا میشود. باید دید اصلاً فلانی چرا احتکار میکند؟
Reza
من که از اول باهرنوع حکومتی مخالف بودم. من که گفتم هر کاری از کارهای دنیا اگر کدخدامنشانه حل شد، شده وگرنه تا روز قیامت هم حل نمیشود. این است که نطفه هر حکومتی در دوره حکومت قبلی بسته میشود...»
مامانِ کتابخون
«همین که من و تو به امیدی حرکت کردیم شهدا را پیش چشم داشتیم. میخواستیم میراث آنها را حفظ کنیم. میدانی آقاسید؛ درست است که شهادت دست ظلم را از جان و مال مردم کوتاه نمیکند؛ اما سلطه ظلم را از روح مردم میگیرد. مسلط به روح مردم، خاطره شهدا است و همین است بار امانت. مردم به سلطه ظلم تن میدهند؛ اما روح نمیدهند. میراث بشریت همین است. آنچه بیرون از دفتر گندیده تاریخ به نسلهای بعدی میرسد، همین است.»
شیرین
نجابت با واماندگی از دو مقوله مختلف است. آدم وامانده قدرت عمل ندارد؛ اما نجیب کسی است که قدرت عمل داشته باشد و کف نفس کند.
شیرین
هرچه فحش و بد و بیراه هست؛ هرچه کلام مقدس داریم؛ حتی اسم اعظم خدا که این قلندرها خیال میکنند گیرش آوردهاند؛ همهشان را با همین سیودوتا حرف مینویسند. میخواهم بگویم مبادا یکوقت این کورهسوادی که داری، جلوی چشمت را بگیرد و حق را زیر پا بگذاری. یادت هم باشد که ابزار کار شیطان هم همین سیودوتا حرف است. حکم قتل همه بیگناهها و گناهکارها را هم با همین حروف مینویسند. حالا که اینطور است؛ مبادا قلمت بهناحق بگردد و این حروف در دست تو یا روی کاغذت بشود ابزار کار شیطان.»
شیرین
میرزااسداللّه گفت: «اگرقرار بود حرفهای بزرگ را فقط آدمهای بزرگ بزنند که حق شیوع پیدا نمیکرد.»
م.ظ.دهدزی
میرزااسداللّه گفت: «اگر اصول واقعاً اصول باشد، نباید با گردش زمانه بگردد. اصل یعنی آنچه همیشه اصالت دارد.
م.ظ.دهدزی
میدانید، من در اصل با هر حکومتی مخالفم؛ چون لازمه هر حکومتی شدت عمل است و بعد قساوت و بعد مصادره و جلاد و حبس و تبعید. دوهزارسال است که بشر بهانتظار حکومت حکما خیال بافته. غافل از اینکه حکیم نمیتواند حکومت بکند؛ سهل است، حتی نمیتواند بهسادگی حکم و قضاوت بکند. حکومت از روز ازل کار آدمهای بیکله بوده. کار اراذل بوده که دور علم یک ماجراجو جمع شدهاند و سینه زدهاند تا لفت و لیس کنند. کار آدمهایی که میتوانند وجدان و تخیل را بگذارند لای دفتر شعر و به ملاک غرایز حیوانی حکم کنند؛ قصاص کنند؛ السن بالسن؛ تلافی؛ کیفر؛ خونریزی و حکومت. درحالیکه کار اصلی دنیا در غیاب حکومتها میگذرد. در حضور حکومت، کار دنیا معوق میماند. هر مشکلی از مشکلات بشری اگر به کدخدامنشی حل نشد و به پادرمیانی حکومت کشید، زمینه کینه میشود برای نسلهای بعدی.»
مامانِ کتابخون
هر حکومتی، اگر حکومت مدینه فاضله هم باشد، احتیاج به خفیهبازی و حفظ اسرار دارد تا بتواند ابهت خودش را تو دل مردم جا کند
مامانِ کتابخون
میرزاعبدالزکی گفت: «جانم باز حرفهایت بوی وازدگی گرفت. نکند میخواهی بگویی «چنین قفس نهسزای چو من خوشالحانی است»؟»
میرزااسداللّه گفت: «اگرقرار بود حرفهای بزرگ را فقط آدمهای بزرگ بزنند که حق شیوع پیدا نمیکرد.»
شیرین
ما اصلاً زندگی بشری نمیکنیم. زندگی ما زندگی نباتی است. درست مثل یک درخت. زمستان که آمد و برگ و بارش ریخت، مینشیند بهانتظار بهار تا برگ دربیاورد. بعد، بهانتظار تابستان تا میوه بدهد. بعد، به انتظار باران، بعد بهانتظار کود و همینجور... همهاش بهانتظار تحولات طبیعی؛ تحولات از خارج. آنها اینجور بودند. شما هم اینجورید. غافل از اینکه اگر همهاش بهانتظار تحولات خارجی بمانی؛ یکدفعه سیل میآید. یا یکهو باد گرم میگیرد یا یکمرتبه خشکسالی میشود...
م.ظ.دهدزی
«حیف! حیف! که این تن بدهکار است.»
حسنآقا پرسید: «خوب؟»
میرزااسداللّه گفت: «هیچی. فکر میکردم اگر این تن بدهکار نبود، بدهکار اینهمه نعمتی که حرام میکند؛ چه راحت میشد کنار نشست و تماشاچی بود وخیال بافت و به شعر و عرفان پناه برد؛ اما حیف که جبران اینهمه نعمت به سکون ممکن نیست. این هوا، این دوستی، این دم، پسرم، حمید و قالیچهای که حاشیهاش بافته شده؛ جبران هرکدام از این نعمات را باید به عمل کرد؛ نه بهسکون.
م.ظ.دهدزی
میرزااسداللّه گفت: «نه آقاسید؛ نجابت با واماندگی از دو مقوله مختلف است. آدم وامانده قدرت عمل ندارد؛ اما نجیب کسی است که قدرت عمل داشته باشد و کف نفس کند.»
م.ظ.دهدزی
حسنآقا گفت: «تعارف را بگذار کنار. این روزها جای ازکاردررفتن نیست.»
میرزاعبدالزکی دنبال کرد که: «جانم، چرا شکستهنفسی میکنی؟ قبایی است بهقامت تو دوخته. چهکسی صالحتر از تو میشود پیدا کرد، جانم؟»
میرزااسداللّه گفت: «من نه شکستهنفسی میکنم نه آدم از زیر کار دررویی هستم؛ اما شما هردوتان میدانید که من از آنهایی نیستم که هر کاری پیش دستشان آمد، میکنند. برای من مبنای هر عملی ایمان است. اصول است. اول اعتقاد، بعد عمل. قصد قربت را که لابد شنیدهاید؟ اگر دیگران فقط آداب مذهبی را با قصد قربت بهجا میآورند، من در هر کاری باید قصدم قربت باشد. درحالیکه من اصلاً نمیدانم شماها چه بهسر دارید؛ البته تکفیرتان نمیکنم؛ اما بهتان مؤمن هم نیستم.
م.ظ.دهدزی
تکلیف ما این است که در این مظلمه شرکت نکنیم؛ اما اینکه چه ما این کار را بکنیم، چه نکنیم اینجور کارها هیچوقت لنگ نمیماند؛ درست به کار میرغضبها میماند. حق مطلب این است که با اینجور حکومتها همیشه احتیاج به میرغضب هست؛ درست؟ اما درست است که هر آدمی با همین استدلال برود و میرغضبی را قبول کند و به خودش بگوید «فلانبابا که خون کرده و عاقبت باید کشته بشود؛ چه فرقی میکند که من حکم را اجرا کنم یا دیگری؟» با این حرف و سخنها فقط حرص را میشود راضی کرد نه عقل را.»
م.ظ.دهدزی
غرضم این بود که تمام حرفهای دنیا سیودوتا است. از الف تا ی. از اول بسماللّه تا تای تمت. حالا فهمیدی؟ میخواهم بگویم از آنچه خدا گفته و توی کتابهای آسمانی پیغمبرها نوشته تا حرفهایی که فیلسوفها گفتهاند و شعرا توی دیوانهاشان ردیف کردهاند تا آنچه شما بچهمکتبیها میخوانید و من در تمام عمرم برای مشتریهایم نوشتهام؛ همه حرف و سخنهای عالم از همین سیودوتا حرف درست شده. به هر زبانی هم که بنویسی: ترکی یا فارسی یا عربی یا فرنگی. گیرم یکی دوتا بالا و پایین برود؛ اما اصل قضیه فرقی نمیکند. هرچه فحش و بد و بیراه هست؛ هرچه کلام مقدس داریم؛ حتی اسم اعظم خدا که این قلندرها خیال میکنند گیرش آوردهاند؛ همهشان را با همین سیودوتا حرف مینویسند. میخواهم بگویم مبادا یکوقت این کورهسوادی که داری، جلوی چشمت را بگیرد و حق را زیر پا بگذاری. یادت هم باشد که ابزار کار شیطان هم همین سیودوتا حرف است. حکم قتل همه بیگناهها و گناهکارها را هم با همین حروف مینویسند. حالا که اینطور است؛ مبادا قلمت بهناحق بگردد و این حروف در دست تو یا روی کاغذت بشود ابزار کار شیطان.»
م.ظ.دهدزی
حجم
۱۴۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۱۴۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
قیمت:
۲۸,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد