بریدههایی از کتاب کیمیاگر
۴٫۰
(۹۲۸)
درحالیکه به تولد خورشید خیره شده بود از خودش پرسید: «چگونه میتوان خدا را با رفتن به کنیسه و کلیسا شناخت؟» درحالیکه وظیفه ما، کامل کردن ذهنیات است تا از طریق عینیات به «او» برسیم.
atena
با وجود این، باید «نشانهها» را باور داشت و با سماجت و سرسختی پیگیر کارها بود...
زندگی و همه مطالعاتش را وقف تحقیق در چگونگی بیان واحدی که دنیا با آن، سخن میگفت، کرده بود. نخست به اسپرانتو روی آورد، سپس به ادیان و سرانجام به کیمیاگری. میتوانست به اسپرانتو حرف بزند. شناخت لازم و کافی از ادیان داشت. ولی هنوز، کیمیاگر نشده بود. بدون شک، به اسرار بسیاری از مبهمات رسیده بود، ولی تحقیقاتش او را در مسیری قرار داده بود که هرچه میکوشید، نمیتوانست از آن عبور کند. سعی کرد با یک کیمیاگر، هرکس و در هر کجا که بود، تماس برقرار کند ولی موفق نشد. کیمیاگران شخصیت غیرعادی و غریبی دارند و جز به خود به کسی فکر نمیکنند و تقریبا همیشه، از کمک علمی به دیگران امساک میورزند.
کاربر ۱۲۶۶۳۴۵
وقتی با اشخاص معینی دائم در آمد و شد باشیم و همیشه همانها را ببینیم (مثل حالتی که در صومعه وجود داشت)، به مرحلهای میرسیم که آنها را جزیی از زندگی خود بدانیم. در این صورت آنها مایلند در زندگی ما اثر بگذارند و تغییرش بدهند. حال اگر، همآوا با تصورات آنها نباشیم، بدیهی است که نارضایتیها بروز میکند، زیرا که مردم خیالاتیاند و بر این تصور که دقیقا میدانند دیگران چگونه باید زندگی کنند، اما هیچکس هرگز در طول عمرش یاد نگرفته است خود چگونه زندگی کند.
سُعاد خانوم
وقتی شانس در کنار ماست، باید از آن استفاده کنیم. همانطور که شانس به ما کمک میکند، ما هم باید وسایل لازم را برای آن فراهم آوریم. این همان چیزی است که به آن شروع مناسب` میگویند... یا به عبارت بهتر شانس مبتدیان
ali osso
«من شبیه دیگر مردمان هستم، گردش دنیا و حوادث آن را آنطور که دلم میخواهد و آرزو میکنم میبینم، نه آنطور که حقیقتا اتفاق افتاده و نتیجه میدهند...»
ali osso
«برای رسیدن به گنج لازم است خیلی مواظب نشانه`ها باشی. خداوند، برای هریک از ما در این دنیا راهی تعیین کرده که باید ادامهاش دهیم. کاری نداری جز اینکه آنچه را برای تو نوشته شده بخوانی.»
ali osso
«مهم نیست چه اتفاقی میافتد، ولی هر شخصی در روی زمین، نقش عمدهای در ساخت تاریخ دنیایی دارد که معمولاً خود از آن بیاطلاع است.»
مرضیه
و جوان به یاد ضربالمثلی از سرزمین خود افتاد: «تاریکترین لحظه، لحظه قبل از طلوع خورشید است.»
مرضیه
، رفته رفته چگونگی اسرار آن برایش قابل دیدن میشود، قابل درک میشود، و میتواند بفهمد همیشه در دنیا کسی در انتظار دیگری است،
narges
«همیشه به یاد داشته باش که خواستن از دانستن جدا نیست پس باید بدانی که چه میخواهی.»
amir
حجم
۱۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
حجم
۱۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
قیمت:
۱۲۲,۰۰۰
تومان