آرزو میکردم که آرزوها از دلم بروند تا خوشبخت زندگی کنم!
Hamed
اما همه میدانند که زندگی آنقدرها هم ارزش ندارد که انسان بخواهد همیشه زنده باشد! به همین دلیل مرگ در سی یا شصت سالگی خیلی هم تفاوت ندارد، چون انسانهای دیگری به دنیا میآیند و هزاران سال دیگر این برنامه تکرار خواهد شد.
Hamed
«گاهی آدم فکر میکند مطمئن است در حالی که این طوری نیست!»
Hamed
هیچ نقطه روشنی در دنیا نیست، همیشه من هستم که فنا میشود چه بیست ساله بمیرم چه بیست ساله دیگر!
Hamed
انسان به هر شرایطی عادت میکند!
Hamed
«نمیدانم ولی با پرداختن پول بالاخره ناممکنها ممکن میشوند!»
Hamed
زمانی که مامان زنده بود آپارتمان جای لذتبخشی برای من بود، اما الان دیگر مبدل به یک قفس بزرگ شده بود و من مجبور بودم سفره اتاق ناهارخوری را به اتاقم منتقل کنم.
Hamed