بریدههایی از کتاب حباب ترس
۴٫۱
(۱۴)
«من بهاندازهٔ کافی خوب نیستم» ترس نهایی بشر است.
حمیدرضا
نباید به دیگران اجازه دهید تا هویت شمارا تعریف و تعیین کنند، منظورم این است که در مورد تصوری که دیگران از شما دارند هراس به دل راه ندهید.
س
اگر با فردی مواجه شدید که واژههای «همیشه»، «هرگز» و «همه» را زیاد مورداستفاده قرار میدهد، هشیار باشید که ممکن است او فردی منفیباف باشد؛ زیرا این دسته از افراد همواره به خودشان تلقین میکنند که همهٔ انسانها با آنها دشمنی دارند. آنها منفیبافی خود را عمومیت میدهند، زیرا نمیخواهند بپذیرند که مشکل از عدم شجاعت خودشان است و سعی میکنند دلیل مسائلشان را در جای دیگر و در وجود شخص دیگری بجویند.
saeid
اگر به دیکشنری رجوع کنید احتمالاً به این نتیجه خواهید رسید که نقطهٔ مقابل ترس، شجاعت است، امّا من بهیقین باور دارم که در برابر ترس، رشد قرارگرفته است.
س
زندگی همهٔ انسانها به این صورت است، ما همگی در راهرویی زندگی میکنیم که پر از درهای مختلف است و باز کردن هرکدام از آنها تشویشآمیز و هراسناک است. به خاطر همین است که از هر ده مورد، سعی میکنیم از نُه در اجتناب نموده و آن را باز نکنیم؛ امّا بهمحض اینکه دل و جرئت پیدا میکنیم و دری را میگشاییم وارد یک راهروی بهتر میشویم که پر از درهای جدید است و گشودن آنها ترسناکتر از درهای راهروی قبلی است. اگر میخواهیم به شخصی تبدیل شویم که همیشه آرزویش را داشته و زندگی رؤیایی نصیبمان شود، میبایست جرئت داشته باشیم و درهای بیشتری را بازکنیم.
س
به این نتیجه رسیدم که اگر نمیتوانم بهطور کامل از شر ترس رها شوم، شاید بتوانم آن را به قطعات کوچکتر و قابلکنترلتری تبدیل کنم.
س
«بهخاطر اینکه مدّت زمان زیادی در حباب میمانی، اگر فقط ۵۰ درصد از سؤال اوّل را بلد باشی چه اتفاقی میافتد؟ تنها کاری که در آن شرایط انجام میدهی این است که آن حباب را با خودت به سؤال بعدی هم بکشی و این کار بر روی عملکردت برای آن سؤال هم تأثیر منفی خواهد گذاشت و این بار منفی تداوم پیدا خواهد کرد. به تو قول میدهم با این روش قادر نخواهی بود خودت را به سؤال ۱۰ برسانی و بهطور کامل شکست خواهی خورد.»
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
من باور دارم که راز موفقیتم تواناییام در مهار ترس و بهره جستن از آن است. اگر چنین قدرتی نداشتم، هرگز نمیتوانستم بدون مشکلات روحی و روانی، دوران جنگ افغانستان و شرایط دشوار آن را پشت سر بگذارم.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
ما همگی در راهرویی زندگی میکنیم که پر از درهای مختلف است و باز کردن هرکدام از آنها تشویشآمیز و هراسناک است. به خاطر همین است که از هر ده مورد، سعی میکنیم از نُه در اجتناب نموده و آن را باز نکنیم؛ امّا بهمحض اینکه دل و جرئت پیدا میکنیم و دری را میگشاییم وارد یک راهروی بهتر میشویم که پر از درهای جدید است و گشودن آنها ترسناکتر از درهای راهروی قبلی است. اگر میخواهیم به شخصی تبدیل شویم که همیشه آرزویش را داشته و زندگی رؤیایی نصیبمان شود، میبایست جرئت داشته باشیم و درهای بیشتری را بازکنیم.
f.r
گذشتهها را دور بریزید زیرا قدرت تغییر دادن آن را ندارید و گذشته هم دیگر قدرتی در برابر شما ندارد
کاربر ۱۲۳۷۳۵۵
شما نمیتوانید زندگیتان را حول راضی نگاهداشتن سایرین شکل دهید، کسب رضایت و خشنودی سایرین لازمهٔ خودپرستی است. خودپرست به مدح و ستایش نیاز دارد و بیشازحد به نظر سایرین اهمیت میدهد. شما نمیتوانید افکاری که سایرین در موردتان دارند را کنترل کنید و لازم نیست که چنین خواستهای داشته باشید. نظری که آنها در مورد شما دارند به خودشان مربوط است، آنها را به حال خودشان واگذارید، ولیکن غرور به مدح و ستایش خارجی نیاز ندارد و به خاطر همین است که شمارا عقب نگاه نمیدارد. زمانی که دست از خشنود ساختن همگان برداشتید، رها و آزاد خواهید شد.
کاربر ۱۲۳۷۳۵۵
شما هم باید به خودتان آموزش دهید که رنج و دردی که ذهن برایتان پیشبینی میکند، احتمالاً تصوری بیش نیست و حتّی اگر بدترین دردها را هم متحمل شوید، دنیا به آخر نخواهد رسید.
کاربر ۱۲۳۷۳۵۵
وقتی وارد رینگ شدی، یادت باشد که این یک مسابقه است و کسی با تو خصومت ندارد. طرف مقابل از تو متنفر نیست. اگر مشت خوردی و دردت آمد، گریه نکن، بلکه از خشمت علیه او استفاده کن. اشکهایت خشم درونت را میشویند و از وجودت خارج میکنند. این خشم را در درونت نگهدار. از آن برای حمله بهره بگیر
کاربر ۱۲۳۷۳۵۵
به او گفتم: «چرا داری میلرزی؟ هیچ خطری تهدیدت نمیکند. حباب در انتهای سکو انتظارت را میکشد. در این نقطه و این لحظه به ترسیدن نیازی نداری. پس آرامشت را حفظ کن.»
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
حتّی در روز امتحان، وقتی درراه مدرسه هستی هم لازم نیست وارد آن حباب شوی. حتّی زمانی که در کلاس را باز میکنی و برگهٔ امتحان را در مقابلت میگذارند هم همچنان نیازی به وارد شدن در آن حباب نداری. فقط وقتیکه کنترل از دستت خارج میشود و ساعت شروع به تیکتاک میکند، آنوقت باید وارد حباب شوی. در درون حباب به سؤال اوّل حمله کن و زمانی که این کار را انجام دادی از حباب خارج شو و از آدرنالین ترشحشده در بدنت لذّت ببر، خودت را آرام کن و با یک حباب تازه به سؤال دوّ
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
وارد همان حباب میشدم و تا زمانی که عملیات را به پایان میرساندیم وحشت داشتم. بعد از خاتمهٔ عملیات بهسرعت خودم را به بالگرد میرساندم و بهمحض اینکه در بالگرد بسته میشد و اوج میگرفتیم از حباب خارج میشدم. شادمان، مشعوف و مغرور. خدا را شکر. دیگر تا زمان مأموریت بعدی به ترس اجازهٔ بروز یافتن نمیدادم.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
تنها زمانی که به هدف میرسیدیم یعنی جایی که دشمن در آن پناه گرفته بود، ترس واقعی مفهوم مییافت.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
درنتیجه با خودم به این نتیجه رسیدم که اگر نمیتوانم بهطور کامل از شر ترس رها شوم، شاید بتوانم آن را به قطعات کوچکتر و قابلکنترلتری تبدیل کنم.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
باوجوداینکه من از ابتدای خدمتم در ارتش مصمم بودم که به یکی از این مردان تبدیل نشوم، امّا کاملاً احساس میکردم که ترس درحال نفوذ در وجودم است. زمانی که عضو نیروهای ویژه در ارتش بودم ممکن بود تا شش ماه در مناطق جنگی در نقطهای دورافتاده که به نظر میرسید در منتهیالیه زمین قرار دارد، خدمت کنم و در تمام مدّت در حباب بزرگی از ترس و وحشت شدید روزگار بگذرانم.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
شیوهٔ مهار نمودن ترس زندگی مرا به طرز غیرقابلتصوری دچار تحول کرده است. این شیوه من را از فردی سادهلوح، عصبی و خطرناک به وضعیت کنونیم تبدیل کرده است. خبر خوش این است که همه میتوانند آن را فرابگیرند. من آن را «حباب ترس» نام نهادهام.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
حجم
۲۳۵٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
حجم
۲۳۵٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
قیمت:
۳۴,۰۰۰
تومان