بنجی (بنجامین)، کوئنتین، کدی( کانداس) و جیسون. فرزندان خانواده کامپسون که تو خلاصه‌ها عموما عنوان میشه که قصه‌ی این کتاب قصه‌ی زوال خانواده کامپسونه. خانواده‌ای اصیل از جنوب آمریکا که هنوز هم یه کاکا سیاه و خانواده‌اش رو تحت خدمت دارن برای رسیدگی به امور خانه. داستان در چهار فصل روایت میشه. دو فصل اول رو به ترتیب بنجی و کوئنتین روایت میکنن به شیوه‌ی جریان سیال ذهن که خب دشوارترین فصول کتاب هم همین دو فصل به حساب میان و فصل دوم به مراتب از فصل اول دشوارتره. چون دست‌کم در فصل اول بنجی که مبتلا به اوتیسمه(هر چند در کتاب همه اون رو عقب افتاده می‌دونن ) راستش رو میگه هرچند به شکلی پیچیده ولی تو فصل دوم اصلا مشخص نیست کوئنتینِ افسرده‌حال راستش رو میگه یا اینکه مثل لنی در فیلم ممنتو حقیقت رو به شکلی که دوست داره بازیابی می‌کنه. فصل سوم رو جیسون روایت می‌کنه که بر خلاف دو فصل قبل به شیوه‌ی خطی و ساده روایت میشه و فصل پایانی رو راوی. ویلیام فاکنر جایی گفته که قهرمان این کتاب کانداسه. دختری که برای بنجی بوی درخت میده، کوئنتین حاضره به خاطرش از آبروی خودش بگذره و جیسون اهمیتی بهش نمیده. در واقع جیسون جز پول به چیز دیگه‌ای اهمیت نمیده. همین دختر خانواده‌اش رو وارد چالش بزرگی میکنه که تو تمام فصول خودش رو نشون میده. هر چند مربوط به زمان‌های گوناگون. گفتن از این کتاب بدون اسپویل کردنش کار دشواریه. جدا از اینکه این کتاب یکی از سخت‌خوان‌ترین کتاب‌های تاریخ ادبیاته و خوندنش به اونهایی که هدفشون از خوندن یک داستان صرفا سرگرمیه پیشنهاد نمیشه. اگر با روایت به شیوه‌ی جریان سیال ذهن آشنایی دارید بدونید این کتاب یکی از کامل‌ترین کتاب‌هایی که به این شیوه روایت شده و ویژگی‌هایی داره که شما رو به مراتب گیج‌تر میکنه مثل تکرار نام‌ها و استفاده از یک نام واحد برای دختر و پسر و یا اینکه شخص واحدی بنا بر دلایلی نام‌های گوناگونی رو داره که این مطالعه‌ی کتاب رو شبیه حل کردن پازل میکنه. پازلی با قطعاتی به شدت زیبا و شبیه به هم که قرار دادنشون در جای درست صبر زیادی می‌خواد. با این وجود گوش کردن نسخه‌ی صوتی با صدای سلطان‌زاده می‌تونه به مراتب مواجهه با کتاب رو آسون‌تر کنه و مانع سردرگمی در پرش‌های بی‌شمار زمانی و مکانی کتاب بشه. برای من که این‌طور بود. سالها پیش نسخه‌ی چاپیش رو خوندم و هفته‌ی پیش نسخه‌ی صوتیش رو گوش کردم. شاید اینجوری راحت‌تر بشه درک کرد‌ که چرا کوئنتین به چنان خودویرانگری رسید و کدی برای اون و کل اعضای خانواده چه معنایی داشت؟

کتابی بسیار سخت که خواندن‌ یا گوش دادن به آن دقت و تمرکز بسیار بالایی میخواد. من قبلا هم کتاب هایی که جریان سیال ذهن باشند‌ رو خوندم اما این یکی فرق میکرد. اول اینکه کتاب چهار فصل دارد که هر فصل راوی خودش را دارد و در زمان های مختلف روایت شده. مورد بعد اینکه فصل اول که جریان سیال ذهنِ پسر عقب افتاده خانواده هستش‌ عنصر زمان ندارد و خاطرات پراکنده و بدون مشخص کردن زمان روایت میشوند که این هم باعث سخت شدن کتاب و هم جذابیت اون میشه در توضیحات کتاب ، راویِ فصل چهار رو دیلسی(خدمت کار خانواده) معرفی کرده اما این طور نیست و فصل چهارم توسط راوی روایت میشه با محوریت دیلسی

داستانی پیچیده و در عین حال جذاب، البته به نظرم خواندن نسخه ی چاپیش احتمالا به خاطر توصیفات زیاد خسته کننده می شد ولی نسخه ی صوتیش به خصوص با اجرای هنرمندانه ی آقای آرمان سلطان زاده کاملا ذهن رو درگیر داستان می کرد. شیوه ی روایت داستان از زبان چند شخصیت یک خانواده و نوع ماجراهایی که آنها را رو به زوال می برد خیلی یادآور کتاب سمفونی مردگان بود.

سلام در مورد صدا که خیلی خوب بود و موسیقی زمینه هم قشنگ بود. در مورد کتاب:اگر کتابخوانی رو تازه شروع کردید که مناسب نیست این کتاب رو بخونید الان.چون به احتمال زیاد همون اوایل رهاش میکنید.کتاب سنگینیه و پیچیده.ولی خب اثر قوی ایه. ۴تا فصله از ۴تا راوی.سمفونی مردگان هم شبیه این کتابه ولی خب سمفونی مردگان ساده تر و قابل فهم تره. پیشنهاد:۱.صوت این کتاب رو گوش بدید بهتره و از پیچیدگیش کمتر میکنه.مخصوصا بخش های سیال ذهنش. ۲.قبل از شروع کتاب سرچ بکنید و خلاصه کتاب رو بخونید! برای اینجور متن ها آنچنان اسپویل شدن معنی نداره و بیان احساسات و افکار درونی اشخاص مهم تره تا حادثه ها.اگر خلاصه بخونید کتاب رو خیلی خیلی بهتر درک میکنید.اگر نخونید چیز خاصی نمیفهمید احتمالا تا وقتی که کتاب تموم بشه و در اون صورت باید برای درک بهتر دوباره بخونید

ای کاش سلطان زاده همه کتاب ها رو میخوند

کتاب خشم و هیاهو ماجرای خانواده کامپسون هاست که یک دختر و سه پسر و چند خدمه سیاه پوست دارند.فرزند اول کنتین است که فرزند درس خوان خانوادس و افسردگی دارد و پدرش روی فرستادن او به هاروارد سرمایه گذاری کرده است.فرزند دوم جاسون است که فردی است که کار کردن به تحصیل ترجیح داده و فردی است که با اکثر اطرافیان خود با خشم برخورد میکند.فرزند سوم که تنها دختر خانوادس،کانداس(کدی)است،که به نظر من مظلوم ترین فرد خانواده بود.فرزند اخر بنجامین(بنجی)است که عقب ماندگی ذهنی دارد. این کتاب ۴ فصل دارد که داستان زوال خانواده کامپسون رو روایت میکنن.هر فصل راوی جدا دارد.فصل اول را بنجامین روایت میکند و چون مشکل ذهنی دارد این فصل حالت سیال دارد و از یک زمان به زمان دیگری میپرد و پیوستگی زمانی ندارد.برای همین فهمیدن این فصل گیج کنندس و یه سری چیز هارو خواننده متوجه نمیشود تا داستان جلوتر برود.فصل دوم رو کنتین پسر اول خانواده روایت میکند و این فرد هم چون افسردگی دارد خیلی از جملتاش را ناتمام میگذارد.فصل سوم توسط جاسون روایت میشود و پیوستگی دارد و کاملا قابل فهم.فصل چهارو رو راوی روایت میکند با محوریت دیلسی خدمتکار سیاه پوست خانواده که این فصل هم مشکل فهمیدنی ندارد.یک بخش پیوست نیز اخرسر وجود دارد که سرگذشت اجداد خانواده کامپسون و همچنین شرحی از هر یک از شخصیت های خانواده کامپسون میدهد که فهمیدن داستان را افزایش میدهد.نکته ای که در این کتاب هست که باعث گیج شدن میشود استفاده کردن از اسامی تکراری روی شخصیت های مختلف است که دو مورد مهم ترینش رو اینجا ذکر میکنم:اسم پسر اول(فرزند اول)خانواده و اسم دختر کانداس هردو کنتین است!اسم پسر اخر(فرزند اخر)خانواده و اسم برادر مادر خانواده(دایی) هردو موری است منتها بعده ها اسم موری پسر را بنجامین(بنجی)میگذارند.کتاب قشنگی بود،پیشنهاد میکنم بخونیدش.

کتاب جالبیه،بشدت منو یاده صد سال تنهایی و کتابهای عباس معروفی می انداخت.اوایل کتاب بسیار گیج کننده است ،اصلا نمیفهمی چی به چیه، بخش مربوط به بن، فصل مربوط به کوئنتینم همینطور...کلا اگه خونده بودم چیزی حالیم نمیشد،اما چون صوتی شو گوش دادم بیشتر حال کردم و خیلی چسبید،با این وجود کتابیه که شک دارم برای توصیه بخاطره سبک خاص نویسنده...از ترجمه خوشم نیومد...

کتاب موضوعات جالبی داره و واقعا حرف هایی برای گفتن داره.فضا خیلی خوب به تصویر کشیده شده.ولی کتاب دشواریه و کسی که علاقمند به ادبیاته میتونه بخونتش.و از اون کتاباییه که باید به آرومی خوندش یه سری از کامنتا گفته شده ترجمه مناسب نبوده ولی اشتباهه.کلا کتاب متنش این مدلیه و تکنیکی که نویسنده استفاده میکنه برای روایت،سیال ذهنه و دائما تورو به موقعیت ها و زمان های مختلف پرت میکنه فصل یکش برام شیرین تر از همشون بود گوینده عالی و درجه ۱ بود

از نوجوانی بهترین کتاب زندگی من سمفونی مردگان بود . فکر میکردم کل ایده اون کتاب از عباس معروفی عزیز هست. اما با خوندن این کتاب فهمیدم که با اینکه عباس معروفی در پردازش اون ایده، شاهکار کرده اما سرچشمه اون ایده ی ناب خشم و هیاهو بوده. من در اصل به دلیل اینکه سمفونی مردگان رو خیلی دوست داشتم، از خشم و هیاهو هم بسیار خوشم اومد و در برابر ویلیام فاکنر سر تعظیم فرود میارم.

به‌نظرم کتاب اون‌قدرم ازنظر درک کلیت روابط اشخاص دشوار نیست و بیشتر تحلیل رفتارهای کاراکتراست که چالش‌برانگیزه. اسم «کونتین» دو بار استفاده شده، یه جا برای برادر کدی، جانسون و بنجی و یه جا، تو فصل سوم خصوصاً، برای دختر کدی. اسم «موری» هم دو جا استفاده شده، یه جا برای برادر کارولین یعنی مادر خانواده و یه جا، پیش از تغییر اسم، برای یکی از بچه‌ها یعنی بنجی. این‌هاست که ممکنه یه کم پیچیده نشون بده روابطو. نکته‌ی مهم دیگه اینه که برای این‌که خواننده سر دربیاره دقیقاً موضوع از چه قراره باید تا آخر بخونه یا گوش کنه داستان رو، اونم با دقت چون چندتا نکته‌ی مهم فقط با یک اشاره‌ی کوچیک بیان شدن، مثلاً تا اواسط فصل سوم خیلی دقیق نمیشه گفت کونتینِ برادر چی شد سرانجامش. نکته‌ی آخر هم این که درسته آقای سلطان‌زاده واقعاً گوینده‌‌ی خوبین، ولی تعجب می‌کنم چرا وقتی یه جا رو اشتباه می‌خونن دوباره ضبط نمی‌کنن و تصحیح کنن؟ من زیاد کتاب با صدای ایشون گوش دادم و توشون اشتباه زیاد دیدم.