نظرات کاربران درباره کتاب صوتی پدر، عشق و پسر

بشنوید این قصه حزین را که عقاب اسب حضرت علی اکبر علیه السلام برای لیلا، مادر حضرت تعریف میکند. به نویسندگی و گویندگی آقای سیّد مهدی شجاعی گرامی. اگر فقط آنچه را که من در راه بازگشت دیدم تو می دیدی بشریت را به نفرین خود می سوزاندی! چرا که حیوانترین حیوانها هم بایک مشت زن و بچهٔ بی پناه که داغ دیده اند،مصیبت کشیده اند،شهید داده اند، سیلی خورده اند ،یتیم شده اندو به اسارت در آمده اند چنین جفایی روا نمی داشت! دیدن یکی از این مصائب کافیست که بیننده قالب تهی کند و چشم از هستی بپوشد!............ آنچه در این شبها با هم گفتیم و شنیدیم و گریستیم، تنها شرح یک منظومه از آن کهکشان بی نهایت بود! یک غنچه پر پر از باغستانی عظیم و آنچه باقی مانده است شرح تاراج تمامت گلستان است و از آن جانسوز تر شرح شهادت باغبان است! روزهای سختی پیش روی توست لیلا........

من علاقه ای به کتاب صوتی ندارم ، نسخه چاپی این کتاب خوب را هم دارم ولی یکی از دوستان خوبم در طاقچه لطف کرد و این نسخه را بهم هدیه داد اما اجازه نداد نامش را ببرم ، ان شاء الله عاقبت بخیر شوند، زیبایی این کتاب خوب با صدای نویسنده محترم ، که سالهاست خواننده کتب زیباشون هستم ، دو چندان شده ، دوستان گرامی در پیامهای قبلی حق مطلب را ادا کردند و من هر چه بگویم زیره به کرمان بردن است و بس ، آقا سید مهدی ، طول عمر با عزت و قلمی پر برکت برایتان آرزومندم .

«به گمانم امام، دل از علی اکبر (ع) نکنده بود.» به دیگران می‌گفت دل بکنید و ر‌هایش کنید اما هنوز خودش دل نکنده بود! اگر علی اکبر (ع) این همه وقت تا مرز شهادت رفت و بازگشت، اگر از علی اکبر (ع) به قاعده دو انسان خون رفت و همچنان ایستاده ماند، همه از سر همین پیوندی بود که هنوز از دو سمت نگسسته بود. پدر نه...! امام زمان دل به کسی بسته باشد و او بتواند از حیطه زمین بگریزد؟! نمی‌شود... و این بود که نمی‌شد. و... حالا این دو می‌خواستند از هم دل بکنند💔 امام برای التیام خاطر علی اکبر (ع)، جمله‌ای گفت. جمله‌ای که علی اکبر (ع) را به این دل کندن ترغیب کند یا لااقل به او در این دل کندن تحمل ببخشد: «به زودی من نیز به شما می‌پیوندم.» آبی بر آتش! انگار هر دو قدری آرام گرفتند... . . #بخشی_از_کتاب . . . پ ن : این کتاب صوتی رو پیشنهاد میکنم به عاشقان اباعبدالله ...💚 در این شب ها التماس دعای فرج...

متنی از کتاب: 《اما...اما ای کاش بودی به وقت لباس رزم پوشاندن علی...داماد را این طور به حجله نمی فرستند که امام، علی اکبر را مهیای میدان می کند...با چه وسواسی هدیه اش را برای خدا آذین می بست...》 روضه ی عاطفی و عاشقانه ی حضرت علی اکبر از زبان "عقاب" شنیدنیِ... روایت اونقدر شیرین و جذابِ که کتاب رو تا به انتها نرسونید نمیتونید زمین بگذارید... انتخاب زاویه دید جدید و بکر_ عقاب_، انتخاب کلمات، بیان و انتقال ماهرانه ی احساسات، قدرت و توانایی تحسین برانگیز قلم سید مهدی شجاعی رو میرسونه...

چه خوب شد که نبودی لیلا....💔💔💔 روایت زندگی حضرت علی اکبر علیه السلام از زبان« عقاب» اسب حضرت. درباره زندگی حضرت علی اکبر(ع) کتب کمتری نوشته شده است دراین روایت نیز بیشتر به حضور ایشان در واقعه کربلا میپردازد که خود مروری غم انگیز وزیبا براین واقعه جانسوز است. عقاب اسب پیامبر (ص) است، که پس از ایشان به حضرت علی (ع)، امام حسن وامام حسین ، ونهایتا پدر، این اسب ۱۱۰ ساله را به پسرش علی اکبر( ع) هدیه میکند.عقاب در ۱۰ مجلس ماجراهایی راکه دیده است برای لیلا مادرصاحبش روایت میکند،مادری که در کربلا نبوده است.عقاب از عشق غریب پدر وپسر میگوید💔💔 بسیار زیبا،دلنشین وحزن انگیز بود....

سلام ممکنه نسخه الکترونیکی این کتاب رو بذارین؟

یکی از بهترین کتابهایی که خوندم و گوش دادم من اکثر کتابهای آقای شجاعی رو خوندم قلم بی نظیری داره به همه پیشنهاد میکنم.

ویژگی نوشته های سید مهدی شجاعی این است که متفاوت روایت می کند.شاید مخاطب این داستان ها را بار ها شنیده باشد اما باز هم برایش تازگی دارد.

کتاب فوق العاده ای هست. حالات حضرت علی اکبر(ع) در کربلا را از زبان اسبش عقاب، برای مادر حضرت، بیان میکنه. داستان احساسی هست. من کتاب چاپی شو دارم. پیشنهاد میکنم شما هم تهیه کنید و بخونید. السّلام علیک یا علی بن الحسین یا علی اکبر(ع)

۱.چقدر این کتاب زیبا بود خدایا ....ممنون از نویسنده و راوی که صدای بینظیری داشت ۲.بار سومه که میخونمش بازهم ممنونم از نویسنده و گوینده

عالی بود

فوق العاده تاثیرگذار، حرف‌هایی که نشنیده بودم از روایت کربلا. با صدایی گرم و محزون. موسیقی به جا و مناسب. خداروشکر میکنم که چنین کتاب صوتی خوندم.

من نسخه چاپیه این کتابو چند سال پیش خوندم. واقعا عالیه ،آدم از خوندنش سیر نمیشه .

سالها پیش این کتاب رو به توصیه سید محمد سادات اخوی که اون رو در تلویزیون معرفی کزد خریدم. پدرم و حاج شمس الله عموم با هم توی بالکن خونه مینشستن و بابا کتاب رو میخوند و اشک میریختن. یک روضه دونفره. در اربعینی که گذشت کتاب صوتیش همسفر مسیر پیاده روی نجف کربلام بود. ی حس خوب. ی زمان خوب و کلی خاطره.

آفرین باید گفت به این قلم!

ممنون از طاقچه که با هر مناسبت راهنمایی‌مون میکنه چی بخونیم! این کتاب رو چاپی خوندم به نظرم از زیباترین روایتهای عاشقانه و عارفانه و پدرانه کربلاست... امیدوارم کتاب‌های نیستان رو مکتوب هم ببینم توی طاقچه

خداروشاکرم که توفیق حاصل شد این کتاب و در ۸ محرم الحرام ۱۴۴۲ که منتسب به حضرت علی اکبر علیه السلام است٬مطالعه کنم.من نسخه چاپی این کتاب و خریدم و خوندم برا همین در قسمت نظرات در رابطه با گویندگی امتیازی ندادم.اثری از آقا سید شجاعی که سرشار از احساسه.چنان در فضای داستان غرق میشی که وقتی به خودت میای میبینی اشکه که داره به پهنای صورت از دیدگانت جاری میشه.کلامشونم بسیار نافذه و به عمق جان میشینه..به معنی واقعی کلمه یه روضه مجسمه.....در ظاهر داستان از زبان اسب حضرت ینی عقاب روایت میشه اما در واقع حرفهاییست که خانم لیلا سلام الله علیها از چشمان این اسب میخوانند...یه نکته اییم هس اینکه آثار آقا سید شجاعی تماما مبتنی بر مستندات تاریخیه...این چند جمله ای که مینویسم از زبان خود ایشونه....من بسیار مقید به این مطلبم که کتابهای تاریخی استناد داشته باشند.بسیاری از اهل قلم سراغ حواشی میروند که دامنه تخیل در آن بازتر است کار آسانتر و شاید هنری تره ولی درآن از خود واقعه فاصله میگیریم و میتوانیم کلامی را به معصوم نسبت دهیم که نگفته باشد یا حرکتی که صورت نگرفته باشد.ما به نوعی دستمان بسته تر است..من روی منابع بسیار تحقیق دارم «برشی از کتاب» از انتهای تیرها که به پشتم فرومی رفت تازه فهمیدم که چقدر تیر بر بدنش نشسته است و تیر حلق٬تیر خلاصی او از هجوم درد بوده است.کاش یکی از آن تیرها بر جگر من می نشست و آن سوار دلاور را اینچنین خمیده و افتاده نمی دیدم.بخصوص که تازه حمله کرکس های بی مروت آغاز شده بود.کدام نخلی است که بیفتدو کودکانی که در حسرت صعود از آن بوده اند٬ دوره اش نکنندو شاخ و برگهایش را به لجاجت نشکنند...التماس نکن لیلا!! من اینجای ماجرا را تا قیام قیامت هم نخواهم گفت..نه لیلا! یقین داشته باش که اگر خدا را هم پیش چشمم بیاوری٬ این بخش ماجرا را از من نمی شنوی.همین قدر بگویم که اگر خون فرزندت چشمهای مرا نپوشانده بود٬من اسبی نبودم که سوارم را به میانه سپاه دشمن ببرم.آخر چه توقعی است از کسی که چراغ چشمهایش خاموش شده؟! تو این ایام پر فضیلت التماس دعا....یا علی

کتابی بسیار عالی و محشر در رابطه با عاشورا کتابی که شور را بعد از خواندنش برای مدتی کنار میندازید و شعور را انتخاب خواهید کرد فقط کاش خود کتاب هم در طاقچه بود نحوه گویندگی کتاب بعد از نحوه خوانش خودم با کلی احساس اصلا برایم جذاب نبود😕

کتابی کوتاه ولی بسیار عاااالی. جزو 5کتاب برتری که خوندم هست

فوق العاده در یک کلام...🌹🌹