نظرات کتاب ملت عشق
کتاب صوتی ملت عشق اثر ارسلان  فصیحی

دانلود و خرید کتاب صوتی ملت عشق

نویسنده:الیف شافاک
انتشارات:آوانامه
امتیاز:
۳.۹از ۶۰۱ رأی
۳٫۹
(۶۰۱)

نظرات کاربران

Amin
انتقادات و اشکالات وارده بر کتاب ملت عشق ۱- نقد روانشناسان به آثار مخرب این کتاب: روایت یک خیانت نرم و قدم به قدم به اسم فرار از روزمرگی زندگی و به اسم عشق آنهم بعد از ۲۰ سال زندگی مشترک و ۳ فرزند. مخاطب(بویژه زنان) با خواندن این قسمتها ناخودآگاه احساس همزاد پنداری با شخصیت داستان می کند و حالتهای وی را در زندگی خود نیز می کاود و این روز مرگی و زندگی خالی از عشق و سپس به بهانه عشق، خیانت و طلاق به وی القا می شود. در همین خصوص برخی روانشناسان گفته اند که پس از بررسی علت طلاقها و جداییهای مراجعان، ریشه مشکلات به خواندن این کتاب ختم می شود. ۲- مساله بعدی برخی تحریفات تاریخی در کتاب از جمله تحریف واقعه ضربت امیرالمومنین به عمرو بن عبدود است که در کتاب آمده حضرت پس از آب دهان انداختن وی، او را می بخشند. و تحریفاتی که به شمس و مولانا نسبت داده می شود ۳- اما مساله اصلی که در این کتاب به اسم عرفان و دستیابی به حقیقت مورد حمله قرار گرفته مساله شریعت است؛ در جای جای کتاب، شریعت و پایبندی به دین تعصب، و تقریبا حقیقت را با شریعت در تضاد جلوه داده و گفته می شود کسی که به حقیقت دست یافته، دیگر نیازی به عمل به شریعت ندارد و این باور غلط به شمس و مولانا نسبت داده می شود و در قول و فعلشان نمود دارد؛ حال آنکه حضرت ختمی مرتبت بعد از معراج و طی آن مراتب هم تا آخر عمر مبارکشان مکلف بودند. البته این کتاب در کنار تمامی نقدهای وارده حاوی مطالب خوبی نیز هست که افراد بی دین را به آزاده بودن و خوب بودن و پایبندی به اخلاق می خواند و خلاصه در جوامع لائیک می تواند مفید باشد اما در جوامع اسلامی و دینی مثل ایران سم است. کتاب حاضر به دنبال معرفی عشق به مخاطب و خروج وی از برخی ظواهر است اما در این راه آسیب های جدی تری وارد می کند که ذکر شد.
savior
سلام دوستان بزرگوارم. لطفا دوستانی که کتاب ملت عشق رو مطالعه کردند، بفرمایید که کدوم ترجمه کتاب بهتر و زیباتر هست ؟ چون مترجم های متفاوتی داره. سپاس از پاسخگویی شما
nadir
با سلام به نظر من کسانی که فکر میکنند اگر رانندگی بکنند احتمال تصادف و مرگ هست هیچوقت نباید سوار خودرو شوند یا مثال هایی نظیر این . کسی که کتاب میخونه میدونه که هر مطلبی رو باید با عقل خودش بسنجه کجای این کتاب نوشته بر اساس واقعیت ؟ کتاب خوان میدونه که رمان کاملا با اصول اولیه و مبتدی رمان نویسی به طور عامیانه نوشته شده لات کوچه خلوت نباشیم . به قول اکبر عبدی مشکل شما اینه که ایمانتونو از خدا نگرفتین از بنده خدا گرفتین این کتاب برای شناخت شمس و مولانا نیست عزیزان خانم نویسنده یک رمان خوب رو با تخیلات خودش نوشته . دایره المعارف ننوشته که مثلا شمایی که دو خط در اینستاگرام درباره اصول نویسندگی و عرفان و کانت ... خوندی بیاین این کتاب رو زیر سوال ببرین انسان تا حدی که تضادها را پذیرفته بالغ میشود
راننده‌شب
هر‌کسی‌برداشت‌خودشو‌داره‌‌مونده‌به‌طرز‌فکر‌ت‌میتونی‌خودتو‌جای‌ال‌لا‌بزاری‌‌یک‌عمر‌با‌خیانت‌‌همسرش‌زندگی‌کرده‌‌ادم‌یک‌بار‌متولد‌میشه‌وحق‌زندگی‌داره‌اون‌طوری‌که‌دوست‌داره
شاهین رمیار
ممنون میشم کتاب‌خوانی ملت‌عشق رو رایگان بزارید
ماهصنم
واقعا کتاب ملت عشق یک کتاب کامل هست من با خوندنش به خود شناسی رسیدم کتاب ملت عشق رو خیلی دوسش دارم چون خیلی کمکم کرد ممنون میشم که کتاب خوانی ملت عشق رو رایگان بزارید بعضی از دیگران کتاب رو قضاوت کردن برای فصل اولش ولی من که خوندم پیشنهاد می کنم کامل بخونیدش
Amin D
یک - جماعتی که دیگر "نارتسیس و گلدموند" ها را نخوانند و "هرمان هسه" ها برایشان ناشناخته باشند، محکومند به خواندن و درگیر شدن با چنین داستانهایی دو - خیانت و کلاهبرداری مترجم برایم تاسف بار است. شبهه هایی در متن باعث شد به متن اصلی برگردم. از تن دادن به سانسور فراوان که بگذریم، هرجا خودش احتمال برداشتهای قابل سانسورهم داده ترجیحش ترجمه نکردن بوده. اما فراتر از آن، مواردی است که صلاح دیده بخش هایی را به جای موارد سانسور شده به متن اضافه کند، یا تفسیرهایی به متن اصلی بیفزاید تا شاید حرفهای خودش در لابلای حرفهای نویسنده به خورد مخاطب رود؛ و عجیب تر آنجا که بخشهایی که به نظرش ترجمه سخت می آمده را کلا ترجمه نکرده است. تلاش کردم هنگام خواندن نسخه الکترونیکی با کامنت ها مشخص کنم کجا افزوده مترجم است و کجا تحریف شده و متن سانسور شده چه بوده است، اما دیگر از حوصله خارج شده بود سه - نویسنده تعریفی برای خودش از صوفیه و اسلام و عشق زمینی و آسمانی داشته، و فکر کرده برای ترویج این افکار چه روایتی بهتر از ارتباط شمس و مولانا. هر جا هم که صلاح دیده به سبک داستانهای پرفروش عاشقانه، صحنه هایی اروتیک و جسمانی اضافه کرده که البته در متن فارسی اثری از آنها نیست. مشکل آنجاست که وقتی کامنتهای خواننده ایرانی روی نسخه الکترونیکی را میخوانی، همه انتظار متنی جدی و مطابق با اسناد تاریخی را دارند و حال بعد از مواجهه با این داستان زاییده ذهن نویسنده، صوفیه و اسلام و شمس و مولانا را زیر سوال می برند. بدا به حال ما که بخواهیم اینگونه با شمس و مولانا و کیمیا آشنا شویم
امیر سلیمان
سلام ، دوست عزیز کتابی در همین زمینه که بیش تر با عقل جور در بیاد معرفی میفرمایید ؟
Amin D
مقایسه البته برای فهم نظر مفید است. بله من بطور مفصل در نسخه فیدیبو روی خود متن کامنت گذاشتم و سانسورها و اضافات مترجم رو برشمردم
کاربر ۱۱۴۹۱۷۵
میشه لطفا کمک کنید به کسانی که نسخه اصلی و بدون سانسور و تحریف رو ندارن و بگین چه جاهایی سانسوره؟؟ من خیلی ضدو نقیض دیدم در این کتاب و الان ک میبینم شما میفرمایین که سانسور داره شاید اشکال از نویسنده نبوده واقعا.... درضمن نباید هرمان هسه رو به نظرم مقایسه کرد با نویسنده ی این کتاب.درواقع هیچ کس رو با هیچ کس دیگه نباید مقایسه کرد..کتاب خیلی سطحی نوشته شده بود از نظر ادبی ولی قلم نوشتاریش بد نبود تا حدودی عاشقانه حرف زدن بلد بود..
کاربر ۱۶۷۳۴۶۸۰
" ملت عشق از همه دین ها جداست ... عاشقان را ملت و مذهب خداست ... " ملت عشق ... داستان آشنایی شمس و مولوی ... نویسنده : الیف شافاک ...ترجمه : ارسلان فصیحی ... شخصیت های بخش قدیم : مولوی...شمس ...بیبرس...کیمیا...گل کویر...سلیمان مست...حسن گدا ...بابا زمان ...حسام طلبه...علاءالدین...سلطان ولد...متعصب ...شخصیت های بخش زمان حال : اللا...عزیز...دیوید و ... من نسخه چاپی کتاب رو خوندم ... جملاتی دلنشین از کتاب : " گذشته گرداب است ... بی سر و صدا آدم را به درون خود می کشد ... حال آن که تنها چیزی که تو لازم داری حال است ... اصل آن است که حقیقت حال را دریابی ... " " اندیشیدن به پایان راه کاری بیهوده است ... وظیفه تو فقط اندیشیدن به نخستین گامی است که بر می داری ... ادامه اش خود بخود می آید ... " " چهل قاعده شمس تبریزی" قاعده اول:کلماتی که برای توصیف خدا به کار می بریم همچون آیینه ای است که خود را در آن می بینیم . هنگامی که نام خدا را می شنوی اگر ابتدا موجودی ترسناک و شرم آور به ذهنت بیاید به این معناست که تو خود بیشتر در ترس و شرم به سر می بری. اما اگر عشق و لطف و مهربانی به یادت بیاید بدین معناست که این صفات در وجود تو فراوان است. قاعده دوم:پیمودن راه حق کار دل است نه کار عقل. راهنمایت همیشه دل باشد نه سری که بالای شانه هایت است . از کسانی باش که به نفس خود آگاهند نه از کسانی که نفس خود را نادیده می گیرند. قاعده سوم:قرآن را می توان در چهار سطح خواند: سطح اول= معنای ظاهری 2) معنای بطن 3) بطن بطن 4) چنان عمیق است که در وصف نمی گنجد. قاعده چهارم:صفات خدا را می توانی در هر ذره کائنات بیابی چون او نه در مسجد است و کلیسا و دیر و صومعه ، بلکه در همه جا هست. همانطور که کسی نیست که او را دیده و زنده مانده باشد. کسی هم نیست که او را دیده و مرده باشد. هر که او را بیابد تا ابد نزدش می ماند. قاعده پنجم: کیمیای عقل با کیمیای عشق فرق دارد. عقل محتاط است ، ترسان و لرزان گام بر می دارد. با خودش می گوید : مراقب باش آسیبی نبینی. اما مگر عشق اینطور نیست ؟ تنها چیزی که عشق می گوید این است: خودت را رها کن بگذار برود. عقل به آسانی خواب نمی شود اما عشق خودش را ویران می کند. گنج ها و خرابه ها هم در دل ویرانه ها یافت می شود . پس هر چه هست در دل خراب است. قاعده ششم:اکثر درگیری ها ، پیشداوری ها و دشمنی های این دنیا از زبان منشأ می گیرد. تو خودت باش و به کلمه ها زیادی بها نده . در دیار عشق زبان حکم نمی راند . عاشق بی زبان است. قاعده هفتم:در این زندگانی اگر تک و تنها در گوشه ی انزوا بمانی و فقط پژواک صدای خود را بشنوی نمی توانی حقیقت را کشف کنی . فقط آیینه ی انسانی دیگر است که می توانی خودت را کامل ببینی. قاعده هشتم:هیچ گاه ناامید نشو. اگر همه درها هم به رویت بسته شوند سرانجام او کوره راهی را که از چشم همه مخفی مانده به رویت باز می کند . حتی اگر هم اکنون قادر به دیدنش نباشی بدان در پس گذرگاه های دشوار باغ های بهشتی قرار دارد. شکر کن ! پس از رسیدن به خواسته ات شکر کردن آسان است . صوفی آن است که حتی وقتی خواسته اش محقق نشد شکر گوید. قاعده نهم:صبر کردن به معنای ماندن و انتظار کشیدن نیست به معنای آینده نگر بودن است . صبر چیست؟ به تیغ گل نگریستن و گل را پیش چشم مجسم کردن است. به شب نگریستن و روز را در خیال دیدن است. عاشقانه خدا صبر را همچون شهد شیرین به کام می کشد و هضم می کند. می دانند زمان لازم است تا هلال ماه بدر کامل شود. قاعده دهم:به هر سو که می خواهی شرق، غرب ، شمال یا جنوب برو اما هر سفری را که آغاز می کنی سیاحتی به درون خود بدان ! آنکه به درون خود سفر کند سرانجام ارض را طی می کند. قاعده یازدهم:قابله می داند که زایمان بی درد نمی شود . برای آنکه تویی نو و تازه ظهور کند باید برای تحمل سختی ها و دردها آماده باشی. قاعده دوازدهم:عشق سفر است. مسافر این سفر چه بخواهد و چه نخواهد از سر تا پا عوض می شود . کسی نیست که پا در این راه بگذارد و عوض نشود. قاعده سیزدهم:در این دنیا بیش از ستاره های آسمان مرشد نخ نما و شیخ نخ نما هست . مرشد حقیقی آن است که تو را به دیدن درون خودت و کشف کردن زیباهای باطنت رهنمون شود نه آنکه به مرید پروری مشغول شود. قاعده چهاردهم:به جای مقاومت در برابر تغییراتی که خدا برایت رقم زده تسلیم شو . بگذار زندگی با تو جریان یابد نه بی تو . نگران زیر و رو شدن زندگیت نباش . از کجا معلوم زیر زندگی ات بهتر از رویش نباشد. قاعده پانزدهم:اگر بر سخنی که می گویی اشراف نداری بر آن اصرار نکن و در اثبات حرف خود مکوش که نادانی و ناآگاهی تو بیشتر برملا خواهد شد. گاهی به جای لجاجت ، شنونده و پذیرا باش. قاعده شانزدهم:برای اینکه حرفمان تأثیر مثبت بر مخاطب داشته باشد بایذ از دل سلیم جاری شود ، دل سلیم جاری شود، دل سلیم همان جایی ست که بغض و کینه و حسادت و بدخواهی و غرض ورزی و جهالت ، وجود ندارد. از دل سلیم اگر بر کافر ناسزا بگویی مؤمن شود. قاعده هفدهم:اگر حاکم شهرها و ولایت باشی و مردم و لشگریان تحت امر تو باشند ولی بر نفس خویش حاکم نباشی در واقع محکومی ، حاکم به نفس بودن یعنی حاکم بودن به کلام و افعال خویش . سکوت در زمان سکوت ، جواب در زمان جواب ، قهر در زمان قهر ... اگر اینگونه نباشی محکومی به عواقب ناگوار آن . قاعده هجدهم:هنری که می تواند صدها عیب را بپوشاند ، گذشت است و عیبی که می تواند صدها هنر را بی اثر کند کینه است. اگر هنر دیدن آخر راه را داشته باشید هرگز کینه نخواهید داشت. قاعده نوزدهم:عادت کنیم به یکدیگر به مهر بنگریم ، حتی اگر به دشمنت به مهر بنگری خوشایند است. ظاهر ما امانت ماست و باید امانت دار خوبی باشیم. قاعده بیستم:شایسته است که هر کاری انجام می دهیم به آن عمیقاً باور داشته باشیم و با تمام وجود و احساس خود ، به آن مشغول شویم. اگر مطربیم باید عاشق باشیم و اگر مداحیم باید دردمند باشیم و گرنه به کاری که می کنیم ادای دین نکرده ایم و تأثیر بایسته ای بر جان ها نگذاشته ایم. قاعده بیست و یکم:عقل به طور مطلق قدرتمند نیست و درون آدمی دست خوش پای بندی ها و زبونی هاست . تعصب و عشق هر دو ضریب احتمال خطای عقل را بالا می برند و تا مرز نابینایی و کج بینی انسان را سوق می دهد. قاعده بیست و دوم:عاشق حقیقی خدا ، وارد میخانه که بشود آنجا برایش نمازخانه می شود و آدم دائم الخمر وارد نمازخانه هم که بشود برایش میخانه می شود. در این دنیا هر کاری که بکنیم مهم نیت مان است نه صورت مان. قاعده بیست و سوم:زندگی اسباب بازی پر زرق و برقی است که به امانت به ما سپرده اند . بعضی ها اسباب بازی ها را آنقدر جدی می گیرند که به خاطرش می گریند . بعضی ها هم همین که اسباب بازی را بدست می گیرند کمی با آن بازی می کنند و بعد آن را می شکنند. و بعد آن را دور می اندازند. یا زیاد بهایش می دهیم یا بهایش را نمی دانیم ... صوفی نه افراط می کند و نه تفریط ، او همیشه میانه راه را بر می گزیند. قاعده بیست و چهارم:انسان اشرف مخلوقات است . باید در هر گام به خاطر داشته باشید که خلیفه ی خدا بر زمین است و طوری رفتار کند که شایسته این مقام باشد . اگر فقیر شود به زندان افتد ، آماج تهمت شود و حتی به اسارت رود . باز هم باید به صورت خلیفه ای سرافراز و چشم و دل سیر با قلبی مطمئن رفتار کند. قاعده بیست و پنجم:بعد از مرگ به دنبال بهشت و جهنم نگرد . هر گاه کسی را بدون چشمداشت و حساب و کتاب و معامله دوست بداریم در بهشتیم. هر گاه منازعه کنیم حسرت و نفرت بورزیم و به کینه آلوده شویم با سر به جهنم افتاده ایم. قاعده بیست و ششم:کائنات وجودی واحد است . همه کس و همه چیز با نخی نامرئی به هم بسته اند . مبادا آه کسی را در آوری ، مبادا دیگری را مخصوصاً اگر از تو ضعیف تر باشد بیازاری . فراموش نکن اندوه آدمی در آن سر دنیا ممکن است همه انسان ها را اندوهگین کندد و شادمانی یک تن همه را شاد کند. قاعده بیست و هفتم:این دنیا به کوه می ماند . هر فریادی که بزنی پژواک همان را می شنوی . اگر سخنت خیر باشد پژواکش خیر و اگر شر بگویی همان به سراغت می آید. پس هر کس درباره ات سخن زشتی بر زبان راند ، تو چهل شبانه روز درباره اش نیکو بگو. در پایان روز چهلم می بینی همه چیز دگرگون شده است آنگاه که دلت دگرگون شود دنیا دگرگون می شود. قاعده بیست و هشتم:گذشته مهی است که ذهنمان را پوشانده است. آینده نیز در پس خیال است. نه آینده را می دانیم نه گذشته را می توان عوض کرد. صوفی آن است که همیشه حقیقت زمان حال را دریابد. قاعده بیست و نهم:تقدیر به آن معنا نیست که مسیر زندگی مان از پیش تعیین شده ، به همین سبب انسان نمی تواند گردن خم کند و بگوید : " چه کنم ؟ تقدیرم این چنین است". این نشان جهالت است. تقدیر ، همه ی راه نیست فقط تا سر دو راهی هاست . گذرگاه مشخص است اما انتخاب گردش ها و راه های فرعی در دست مسافر است . پس نه در زندگی حاکمی نه محکوم آن. قاعده سی ام:صوفی حقیقی آن است که اگر دیگران سرزنشش کنند ، عیبش بجویند ، بدش را بگویند ، حتی به افترا ببندند، دهانش را بسته نگه دارد و درباره کسی حتی یک کلمه حرف نا شایست نزند . صوفی عیب را نمی بیند، عیب را می پوشاند. قاعده سی و یکم :برای نزدیک شدن به حق باید قلبی مخملی داشت . هر انسانی به شکلی نرم شدن را فرا می گیرد، بعضی ها حادثه ای را پشت سر می گذارند . بعضی ها مرضی کشنده را ، بعضی ها درد فراق می کشند . بعضی ها درد از دست دادن مال ... همگی بلاهای ناگهانی را پشت سر می گذاریم ، بلاهایی که فرصتی فراهم می آورند برای نرم کردن سختی های قلب . بعضی هایمان حکمت این بلایا را درک می کنیم و نرم می شویم ، بعضی هایمان افسوس که سخت تر از پیش می شویم. قاعده سی و دوم:همه پرده های میانتان را یکی یکی بردار تا بتوانی با عشقی خالص به خدا بپیوندی ، قواعدی داشته باش اما از قواعدت برای راندن دیگران یا داوری درباره شان استفاده نکن ، به ویژه از بت ها بپرهیز . مراقب باش از راستی هایت بت نسازی ! ایمانت بزرگ باشد اما با ایمانت در پی بزرگی مباش. قاعده سی و سوم:در این دنیا که همه می کوشند چیزی شوند ، تو هیچ شو . مقصدت فنا باشد . انسان باید مثل گردان باشد . همان طور که در گلدان نه شکل ظاهر ، بلکه خلأ درون مهم است . در انسان نیز نه ظن منیت ، بلکه معرفت هیچ بودن اهمیت دارد. قاعده سی و چهارم:تسلیم شدن در برابر حق نه ضعف است نه انفعال . بر عکس ، چنین تسلیم شدنی قوی شدن است به حدّ اعلی. انسان تسلیم شده سرگردانی در میان موج ها و گرداب ها را رها می کند و در سرزمین امن زندگی می کند . قاعده سی و پنجم:در این زندگی فقط با تضادهاست که می توانیم پیش برویم . مؤمن با منکر درونش آشنا شود ، ملحد با مؤمن درونش. شخص تا هنگامی که به مرتبه انسان کامل برسد پله پله می رود . و فقط تا حدی که تضادها را پذیرفته بالغ می شود. قاعده سی و ششم:از حیله و دسیسه نترس. اگر کسانی دامی برایت بگسترانند تا صدمه ای به تو بزنند خدا هم برای آنان دام می گستراند. چاه کن اول خودش ته چاه است. این نظام بر جزا استوار است. نه یک ذره خیر بی جزا می ماند نه یک ذره شر. تا او نخواهد برگی از درخت نمی افتد. فقط به این ایمان بیاور. قاعده سی و هفتم:ساعتی دقیق تر از ساعت خدا نیست . انقدر دقیق است که در سایه اش همه چیز سر موقعش اتفاق می افتد نه یک ثانیه زودتر نه یک ثانیه دیرتر. برای هر انسانی یک زمان عاشق شدن هست، یک زمان مردن. قاعده سی و هشتم:حتی اگر نقطه ها مدام عوض شوند ، کل همان است. به جای دردی که از دنیا می رود دردی دیگر به دنیا می آید. جای هر انسان درستکاری را انسان درستکار دیگری می گیرد.کل هیچ گاه دچار خلل نمی شود ، همه چیز سر جایش می ماند در مرکزش.... هیچ چیز هم امروز تا فردا سر جایش باقی نمی ماند ، همه چیز تغییر می کند..به جای هر صوفی که می میرد صوفی دیگر می زاید. قاعده سی و نهم:هیچ وقت برای رسیدن این سؤال که آیا حاضریم زندگی مان را تغییر دهیم دیر نیست. هر سن و سالی که داشته باشیم و هر اتفاقی که برایمان افتاده باشد باز می توانیم زندگی مان را از نو بسازیم ، نباید هیچ روزمان شبیه روز قبل باشد. باید در هر لحظه و هر نفسمان نو شویم. برای آنکه زندگی جدیدی را آغاز کنیم باید قبل از آنکه زمان مرگمان فرا برسد بمیریم. قاعده چهلم:عمری که بدون عشق سپری شود زندگی بیهوده ای است. هیچ وقت نپرس که باید به دنبال عشق الهی باشم یا مجازی ، دنیوی یا سماوی یا جسمانی. جدا کردن ، جدایی می آورد. عشق بی نیاز از هر صفتی است عشق یک دنیا است. ... در کتاب نفحات الانس جامی در شرح احوال مولوی می خوانیم: روزی شمس الدین، از مولانا شاهدی زیباروی التماس کرد. مولانا حرم خود را در دست گرفته در میان آورد و فرمود که: او خواهر جانی من است. [شمس]گفت: نازنین پسری می خواهم. [مولوی]فی الحال فرزند خود سلطان ولد را پیش آورد [و] فرمود که: وی فرزند من است. [شمس گفت]: حالیا اگر قدری شراب دست می داد ذوقی می کردم. مولانا بیرون آمد و سبویی از محله جهودان پر کرده بر گردن خود بیاورد... بیان اوصاف الهی برای مولوی توسط شمس تبریزی... اگر از تو پرسند که مولانا را چون شناختی؟ بگو: اگر از قولش می پرسی، «انما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون»! و اگر از فعلش می پرسی، «کل یوم هو فی شان»! و اگر از صفتش می پرسی«قل هو الله احد»! و اگر از نامش می پرسی «هو الله الذی لا اله الا هو عالم الغیب و الشهاده هو الرحمان الرحیم»! و اگر از ذاتش می پرسی «لیس کمثله شیٌ و هو السمیع البصیر»! نشاندن شمس در جایگاه الوهیت توسط مولوی... مولوی شمس را آفتاب و بادبان کشتی وجود می نامد، جان جان جان و وجود غریبی میخواند که در گیتی چون او نمی توان یافت: خود غریبی در جهان چون شمس نیست ... مولوی شمس را نوری می داند که به موسی می گفت : منم پروردگار تو! : تو آن نوری که با موسی همی گفت خدایم من، خدای من خدایم ... تنها در این بیت نیست که مولوی او را تا مقام خدایی بالا می برد؛ بلکه در بسیاری از غزلهایش به گونۀ عریان تری، شمس را در مقام الوهیت می نشاند: از در بلخ تا به روم نغمۀ های هوی من **** اصل کجا خطا کند شمس من و خدای من... پیر من و مراد من، درد من و دوای من **** فاش بگویم این سخن شمس من و خدای من... برتری مقام شمس تبریزی از انبیاء در کلام مولوی... عیسی و موسی چه باشد چاکران حضرتش **** جبرئیل اندر فسونش سحر مطلق می زند... جان ابراهیم مجنون گشت اندر شوق او **** تیغ را بر حلق اسمعیل و اسحق می زند... احمدش گوید که واشوقا الی اخواننا **** بر وفای عشق او صدیق صدّق می زند... کیست آنکس کین چنین مردی کند اندر جهان **** شمس تبریزی که ماه بدر را شق می زند ... شمس تبریزی، معشوق حضرت خضر است ... مولوی، شمس را معشوق حضرت خضر میداند و از وی نقل شده است که «بر در حجرۀ مدرسه هم به دست مبارک خود نبشته است که مقام معشوق خضر علیه السلام» هر که میخواهد انبیاء را ببینید مولوی را ببنید... عبارت زیر در مناقب العارفین از شمس تبریزی نقل شده است: «روزی حضرت مولانا شمس‌الدین تبریزی عظّم الله ذکرهُ فرمود که هر که میخواهد انبیا را ببیند مولانا را ببیند. سیرت انبیا او راست. از آن انبیاء که به ایشان وحی آمد! نه خواب و الهام!... ... درباره شمس و مولوی حرف و سخن بسیار است اما آنچه که واضح است این است که هر چقدر هم مقام و موقعیت بالایی در ادبیات و شعر و تصوف داشته باشند اما هرگز سزاوار نیست که به مولوی را با لفظ " مولانا " خطاب کنیم و تنها به دلیل مقامی که در شعر داشته شایسته تحسین است نه شایسته مولای ما بودن ... از آقا سید بسیار بسیار سپاسگزارم که باعث شدند من سراغ خوندن این کتاب و تحقیق درباره شمس و مولانا برم ... ... کتاب های بسیاری برای شناخت شخصیت مولوی موجوده که خوندن اون ها حالی از لطف نیست ... کتاب پله پله تا ملاقات خدا از آقای زرین کوب هم زیباست ... ... و اما دوستانی که گفتند آوردن زندگی اللا و رابطه اش با عزیز درست نبوده ... به نظرم باید هر کتابی رو با جامعه ای که نویسنده توش بزرگ شده سنجید نه با عقاید خودمون ...
کاربر ۴۶۳۰۷۵۴
کتاب واقعا عالی بود ، دیدگاه منو رو که خیلی تغییر داد
alireza
عجب
ــسیّدحجّتـــ
اوووووووف تا حالا ۴۹ تا پاسخ ندیده بودم... البته الان با نظر من میشه ۵۰ تا! . یه سوال داشتم: چطور شد که کتابخون شدین؟
Kimia
یه کتاب بسیار بسیار ضعیف، سطحی، پوک و شعاری. شخصیت‌پردازی دم دستی، از نظر اعتبار تاریخی پر از اشکال، داستان عاشقانه زمان حالش هم که واقعا خام و بچگانه اس و در سطح فیلمهای عاشقانه هندی و ترکی. از نظر ادبی بی ارزشه و از نظر عرفانی هم هییییچ حرفی برای گفتن نداره. حتی سرگرم کننده هم نیست. من موندم چرا انقدر ایرانیا جذب همچین کتاب مزخرف و دم دستی ای شدن وقتی این همه شاهکار ادبی توی دنیا هست که احتمالا اسمشم نشنیدن. در حالی که ایران مهد تصوف و عرفانه. یکی باید بیاد این قضیه رو آسیب‌شناسی اجتماعی کنه :|
کاربر ۴۶۲۹۰۴۵
بله عزیزم این کتاب به سن تو نمیخوره و برای افراد بزرگتر از تو مناسبه
کاربر ۱۱۷۸۱۲۹
به نظر منم کتاب خوبی نبود. شخصیت شمس و مولانا رو به کل نابود کرد از اونطرفم انگار تو ترکیه خیانت و روابط نابسامان خیلی رایجه، اون از فیلماشون اینم از کتاباشون😐
Maggie Coldwell
دقیقا...اشغال محضه😊😊☺☺
ارغـــــــوان
فکر میکنم اکثرا این کتاب رو خوندن، مخصوصا وقتی مولانا و شمس جزئی از این کتاب باشن، دلیل خوبیه برای خوندنش. رمان شروع خوبی داره، قلم نویسنده دلنشینه، و همچنین ترجمه عالیه.قسمت هایی از کتاب که به شمس و مولانا پرداخته ، هرچند سندیت نداره، اما در حد یک داستان خوب بود. اما، اما.... 🔥خطر لو رفتن داستان🔥 اصلا پایان کتاب رو نتونستم هضم کنم. در تمام کتاب شمس کسی بوده که حتی درگیر عشق زمینی نشده، و در مقابل عزیز که در روزهای آخر زندگی با اللا (متاهل) زندگی میکنه. و جالب اینه که خودش رو مرید شمس میدونه. و نویسنده عزیز رو از هر لحاظ حتی ظاهری شبیه به شمس میدونه🤔 این کتاب نمیتونه کتابی باشه که من به کسی پیشنهاد کنم.
Amin
ممنون از نظر خوبتون. من هم با شما موافقم. قضاوت نکردن درست؛ اما هر چیزی هم درست و قابل بیان در داستان به این صورت نیست. خصوصا پر و بال دادن و ... و رنگ و لعاب دادن و موجه کردن.
ارغـــــــوان
هانی دقیقا همینطوره انگار که دو موضوع بی ربط رو بخوای به هم ربط بدی. بعضی ها معتقدن نویسنده قصدش این بوده یک زن نباید قربانی باشه، اگه حس کرد به خودش و احساسش خیانت میشه باید شجاعانه همه چیز رو تموم کنه. بله کسی موافق قربانی بودن یک زن نیست، اما از یک مادر هم همچین رفتار عجولانه و شتابزده ای انتظار نمیره. از عزیز که دیگه چیزی نگم بهتره🤔
هانی
حوای عزیز منم با نظرتون موافقم.. کتابی نسبتا خوب (از نظر حکایت های شمس و مولانا عرض میکنم، که البته نحوه تعریف اون حکایت ها کمی لوس بود)، و با پایانی عمیقا اذیت کننده، بخصوص برای کسی که دم از عرفان، عشق به خدا.. و خدا شناسی میزنه.. کلا دوستش نداشتم.
Nil
بیشتر افرادی ک این کتاب رو مطالعه کردن تونستن برای مدتی از زاویه ی دیگه ای ب زندگی نگاه کنن ب نظرم این تنها جنبه ی مثبت این کتابه. اگه ب طور سطحی ب این کتاب نگاه کنین فقط باعث میشه ک زاویه دیدتون نسبت ب دنیا تغییر کنه ولی اگه کمی عمیق تر و باتفکر بیشتر این کتابو مطالعه کنین متوجه ضد و نقیض هایی درون کتاب میشین ک میتونه کل کتابو زیر سوال ببره. من قبل از خوندن این کتاب اصلا با شخصیت مولانا و شمس آشنایی نداشتم فقط با خوندن اشعار مولانا میدونستم واقعا شاعر خوبیه. بعد از خوندن این کتاب و باوجود ضد و نقیض های موجود در کتاب و مطالب اورده شده ب فکر فرو رفتم و دیدم از مولانا و شمس متنفر شدم! تا بعدها و با استفاده از منابع دیگه بیشتر درین باره تحقیق کردم و تونستم نظرمو کمی معتدل کنم و فهمیدم این کتاب پر از اشتباهات تاریخی و توضیحیه. ب نظرم این زاویه دید و تفکرات بدون استفاده از ساختن داستان های خیالی برای انسان های واقعی هم میتونست ب صورت روان و مشتاق کننده نوشته شه و خواننده هارو ب مفهوم واقعی برسونه. درمورد آخر داستان هم فرهنگ ها باهم متفاوتن ولی ب نظرم عشق نمیتونه توجیه خوبی برای بی تعهدی باشه.
کاربر ۳۵۵۲۴۴۵
داستان اللا برام خوشایند نبود اما ، اما از چهل قاعده شمس تبریزی لذت بسیاری بردم واقعا
Harmony
البته در حسرت عشق دروغینی که خانم شافاک تعریف کرده هر کی از عشقی که شافاک تعریف کرده بی‌بهره باشه زندگیش ناقصه و ارزش ادامه دادن نداره کتاب مزخرفیه
کاربر ۱۳۷۷۳۶۸
به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق. خود به تنهایی دنیایی است عشق. یا درست در میانش هستی، در آتشش یا بیرونش هستی، در حسرتش…
w.y
طاقچه جانم اینو رایگان کنی همه ملت عاشقت میشن
عبدالرضا
کتاب ابهام ها و تناقض‌های زیادی داره. مفهومی انحرافی از عشق و عرفان ارائه میکنه. در کل مطالعه این کتاب بجای اینکه حال آدم رو خوب کنه حال آدم رو بد می‌کنه.
خانوم حنا
روایات تاریخی کتاب که بیشتر حاصل تخیلات خُرافی نویسنده هستند و به قول قدما، افسانه هستند. آن چهل قاعده عشق هم گرچه جالب، ولی همه ساخته و پرداخته ذهن نویسنده هستند، نه کلمات شمس که در جایی مکتوب شده باشند. شاید بتوان این کتاب گفت به عنوان یک افسانه من‌درآوردی، شیرین و پندآموز است ولی نه از تاریخ چیزی واقعی به ما می‌آموزد و نه از فلسفه تصوف. آن بخشی از داستان هم که در زمان حال می‌گذرد (وایت زندگی زن مرفه دلمرده و جویای عشق) بسی شبیه به سریالهای سطحی ترکیه‌ای است، پیش بینی‌پذیر و کلیشه‌ای.
0

زمان

۲۴ ساعت و ۴۶ دقیقه

حجم

۱ گیگابایت, ۳۴۷٫۳ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

زمان

۲۴ ساعت و ۴۶ دقیقه

حجم

۱ گیگابایت, ۳۴۷٫۳ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

قیمت:
۱۵۲,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۳۴صفحه بعد