دانلود و خرید کتاب افسانه‌ی نمکی و پهلوان حسن کچل یاسر شیروانی جعفربیگلو
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب افسانه‌ی نمکی و پهلوان حسن کچل اثر یاسر شیروانی جعفربیگلو

کتاب افسانه‌ی نمکی و پهلوان حسن کچل

معرفی کتاب افسانه‌ی نمکی و پهلوان حسن کچل

رمان نوجوان افسانه‌ی نمکی و پهلوان حسن کچل، رمانی فانتزی برای نوجوانان است که بر اساس افسانه های ایرانی نوشته شده است. این کتاب را یاسر شیروانی جعفربیگلو نوشته است.

درباره کتاب افسانه‌ی نمکی و پهلوان حسن کچل

هزاران سال پیش زمانی که دنیا هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، سرزمین‌های بیگانه با هم متحد شدند و به سرکردگی اسمشو نبر به ایران زمین حمله کردند، تا قدرت دنیای افسانه‌ها را به دست بیاورند. اما غافل از اینکه مردم ایران زمین با شجاعت تمام و اتکا به روح غیوری که در وجود تک تک مردمش بود، جلوی تمام سرزمین‌های بیگانه ایستادند و همه‌شان را شکست دادند و متحدان بیگانه را مجبور به عقب نشینی کردند و بار دیگر روح غیور ایرانی که شامل مرام پهلوانی، شجاعت، از خود گذشتگی، دلاوری و هم نوع دوستی و وطن پرستی بود بر دشمن بیگانه پیروز شد و ایران زمین را از گزند دشمن حفظ کرد. اما دشمن زخم خورده کاملا نابود نشد و از تصمیمش منصرف نشد و به غار نکبت و ذلالت خودش برگشت، تا دوباره با نیروی تازه نفس و نقشه های جدید به ایران زمین حمله کند.

خواندن کتاب افسانه‌ی نمکی و پهلوان حسن کچل را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام نوجوانان علاقه‌مند به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب افسانه‌ی نمکی و پهلوان حسن کچل

شهرزاد زد که رو به روی آینه خواب نورد نشسته بود و داستان شنگول و منگول و حبه انگور رو داشت تعریف می کرد. شهرزاد وسط قصه گفتنش برای اینکه صداش وارد آینه خواب نورد نشه دستش رو جلوی چشم هاش گرفت و برگشت سمت نمکی گفت: «دادشی چرا امشب اینقدر زود اومدی. مگه همه درها رو چک نکردی؟» نمکی که فکر این زود برگشتنش رو نکرده بود، یکدفعه هول شد، ولی سریع به خودش اومد و گفت: «امروز توی راه رو دویدم و همه درها و دروازه ها رو چک کردم. حالا اومدم یه سر به خواهر گلم بزنم. شب بخیر بگم و برم بخوابم.» شهرزاد لبخند مهربونی زدی و گفت: «قربون دادش زرنگم برم. پس تندی برو بخواب که امشب دارم قصه شنگول و منگول و حبه انگور رو تعریف می کنم.» نمکی خندید گفت: «آبجی مثل اینکه یادت رفته من دیگه بزرگ شدم و جوون رشیدی شدم واسه خودم. دیگه آینه خواب نورد تو خواب من نمیاد. دیگه دارم مثل آدم بزرگ ها خواب های شیرین و تلخ و غمگین و شاد می بینم.» شهرزاد خندید گفت: «کاشکی آینه خواب نورد می تونست توی خواب آدم بزرگ ها هم بره تا شب ها به جای خواب های عجیب و غریب، قصه های قشنگ قشنگ ببینن.» نمکی سریع به سمت خواهرش اومد و پیشونیش رو بوسید و گفت: «من که رفتم توی اتاقم بخوابم. شبت بخیر خواهر گلم. فراد صبح می بینمت.» شهرزاد به سمت آینه خواب نورد برگشت، شب بخیر گفت و دست هاش رو از روی چشم هاش برداشت و شروع به تعریف ادامه داستانش کرد.

نمکی توی مسیر رفتن به اتاقش سری هم به اتاق پدر و مادرش زد. آروم در زد، صدای خروپف بلند پدر و مادرش رو شنید که توی خواب عمیق فرو رفته بودند. نمکی بدون اینکه در رو باز کنه، آروم پشت در گفت: «شب بخیر بابا نوروز و ننه سرما.» بعد به سمت اتاقش رفت.

نظرات کاربران

کاربر ۲۱۱۶۷۹۶
۱۳۹۹/۰۵/۱۱

خیلی خوبه

هاجر
۱۳۹۹/۱۰/۱۶

نویسنده اصول ابتدایی نگارش داستان رو رعایت نکرده و با زبان محاوره کارو نوشته که اصلا جالب و حرفه ای نیست.

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۳۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۶۴ صفحه

حجم

۳۳۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۶۴ صفحه

قیمت:
۸۰,۰۰۰
۴۰,۰۰۰
۵۰%
تومان