کتاب مکان های پنهان
معرفی کتاب مکان های پنهان
کتاب مکان های پنهان رمانی به قلم تریسی پترسون است که با ترجمهٔ سروناز فرهنگ فر در انتشارات نباتی منتشر شده است. این کتاب داستان دختری است که در جستجوی برادرش وارد خطرناکترین مناطق شهر سانفرانسیسکو میشود.
درباره کتاب مکان های پنهان
برادر کامری؛ کالِب در سانفرانسیسکو وکیل موفقی است. اما بعد از گذشت ۳ ماه بیخبری از کالِب، کسی که همیشه برای اعضای خانوادهاش مرتب نامه مینوشت، کامری خودش را با قطار به شهر پررونق سانفرانسیسکو که در ساحل غربی واقع شده میرساند تا بفهمد برادرش چرا برایشان نامهای نفرستاده است. وقتی به خانهٔ برادرش میرسد، به نظر میرسد هیچکس نمیداند او کجاست یا چه اتفاقی برایش افتاده است.
جستجوی کامری برای پیداکردن برادرش او را درگیر اعماق فساد سیاسی شهر میکند و با مردی به نام پاتریک مرداک آشنا میکند. پاتریک کسی است که کالِب موفق شده بود او را از اتهام نادرست قتل نجات دهد. آشنا شدن با این پیمانکار ایرلندی خوشتیپ تمام باورهای خاص کامری را به چالش میکشد، اما پاتریک به برادر کامری بسیار وفادار است و به نظر میرسد بیشتر از بقیه اطلاع دارد چه اتفاقی ممکن است برای او روی داده باشد.
آنها هرچقدر به حقیقت ماجرای ناپدیدشدن کالِب نزدیکتر میشوند، بیشتر با خشم نیروهای قدرتمندی روبرو میشوند که شهر را اداره میکنند.
کتاب مکان های پنهان روایتی جذاب و هولناک است که خواننده را با خود همراه میکند.
خواندن کتاب مکان های پنهان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
تمام کسانی که به رمانهای جنایی و هیجانانگیز علاقهمندند از این کتاب لذت خواهند برد.
بخشی از کتاب مکان های پنهان
«بله. کالِب مثل همیشه سر قرار جمعه شب برای شام حاضر نشد. من فکر کردم شاید مجبور شده تا دیروقت کار کنه و یادش رفته زنگ بزنه، اما وقتی یکشنبه هم نیومد کلیسا فهمیدم که اتفاقی افتاده. رفتم دفترش و با آمبروستر حرف زدم که بهم گفت یه مشکل خانوادگی برای کالِب پیش اومده و از شهر رفته. نمیدونست اون چه موقع قراره برگرده. ازش پرسیدم کجا میتونم کالِب رو پیدا کنم اما آمبروستر بهم گفت که نمیدونه. متاسفانه باید بگم اونقدر درگیر بیمارانم بودم که وقت نکردم برم دنبالش. فکر کنم چون حس میکردم به زودی برمیگرده شهر.»
«این خیلی عجیبه. هیچ اتفاقی تو خانواده نیفتاده که کالِب بخواد بیاد پیشمون و من اصلاً مطمئن نیستم چرا آقای آمبروستر چنین حرفی زده. وقتی دیروز بعد از ظهر با ایشون حرف زدم گفت خبر نداره کالِب کجا رفته. فکر کرده شاید فرار کرده باشن.»
میکاه جواب داد: «فرار کنن؟ کالِب هیچ کس خاصی رو نمیدید، چه برسه به اینکه بخواد باهاش فرار کنه.»
«آقای آمبروستر گفت اون کاملاً مجذوب خواهر شخصی به نام پاتریک مرداک شده بود.»
«بله، مرداک یه خواهر داره. اسمش اوفِلیاست و کالِب به خوبی اون رو میشناخت، اما بهتون اطمینان میدم که تمام احساسات از طرف دوشیزه مرداک بود. کالِب تمام تلاشش رو کرد تا برادر اون رو که اشتباهی به قتل متهم کرده بودن آزاد کنه و دوشیزه مرداک اون رو به عنوان شاهزادهی بیباکی میدید که برادرش رو از مرگ حتمی نجات داده بود.» میکاه لبخند زد. «چیز بیشتری بینشون نبود. کالِب با اون مهربون بود _حتی وقتی مرداک تو زندان بود بهش کمک میکرد_ اما بهتون اطمینان میدم عاشق نبود.»»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۲۸ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۲۸ صفحه