نظرات کاربران درباره کتاب چهل ساعت؛ مطلقا
۴٫۷
(۳)
خادمی
نیوکالِج در طرف دیگرِ خیابان. حامد می رود تا ببیند که آیا می تواند با دوستش، بدون بلیت وارد شوند؟ برمی گردد و می گوید که دو نفر جلویِ در ایستاده اند. و حامد گفت که می خوای بِریم داخل و بِگیم که از دانشجویای آکسفوردیم. هیراد موافق نبود و گفت که ممکنه بفهمنُ بَد بِشه. حامد اصرار می کرد و هیراد نمی پذیرفت و حامد رفت که تنهایی از در رَد بِشه. نشد و جلویش را گرفتند و ناراحت بود که نمی گذارند چندتا عکس بگیریم. و نشست.
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۸۰ صفحه
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۸۰ صفحه
قیمت:
رایگان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد