نظرات درباره کتاب دلم پرواز می خواهد و نقد و بررسی خوانندگان | طاقچه
کتاب دلم پرواز می خواهد اثر پریسا محسن پور

نظرات کاربران درباره کتاب دلم پرواز می خواهد

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۵از ۱۵ رأی
۳٫۵
(۱۵)
خادم الشهدا
سلام لطفاً در طاقچه بی نهایت قرار دهید
کاربر ۴۷۱۰۳۲۲
زندگی شهیدی است از دیار شهرکرد و لر بختیاری. شهید والامقام محمدحسن قاسمی. کتاب شرح حالی است از زبان اول شخص مفرد. دقیق نمیدانم، همه اش خاطرات شهید است یا نویسنده از خاطرات دوستان شهید الگو گرفته و خاطره را ساخته است. گرچه نویسنده گفته است که ۳۷ عزیز، خاطرات را بازگو کرده اند. ابتدای داستان در واقع پایان داستان است. این هم شیوه ای است در نگارش. ولی بنظر می‌توانست زیرکانه تر باشد و کاملا مبهم یا شاید اینکه جایش همان پایان داستان باشد. شاید این طوری شیواتر بود. صفحات ۱۳ تا ۱۶ متنش سلیس نیست و بنظر نیاز مجدد به ویرایش اندکی دارد. ( ۱- دو مجروح بدحال و بیهوش وابسته به کپسول اکسیژن نفس میکشند « دو مجروح بدحال و بیهوش با کپسول اکسیژن...» ۲- بارانی از مرمی ها پرخاش می‌شوند «کلمه پرخاش اینجا نامأنوس است» ۳- لوله دو اینچی تفنگ!!!! دو اینچ یعنی ۵ سانت و دیگر تفنگ معنا ندارد و توپ باید باشد. احتمالا اشتباه برداشت شده است). # نویسنده علی رغم زحمات بسیار زیاد، در تشریح صحنه اندکی ضعف دارد و شاید بهتر میتوانست، صحنه ها را به تصویر کشید. خصوصا واژگونی آمبولانس و پناه گرفتن عظیم و مزار را. یا آنجا که نوشته است: آفتاب شامی مماس با آخرین دندان های ساختمان های اطراف داشت قد میکشید ص ۵۴ ( جمله نسبتا قشنگ است ولی تصور آن سخت) # موضوعی دیگر در خصوص متن کتاب، جسته و گریخته نوشتن است. یعنی نویسنده در داستان از جایی به جای دیگر پریده است و گاهی خواننده فراموش میکند، چه کسی و کجا بود. البته اوایل داستان در چند جا وجود داشته ولی از اواسط به بعد این موضوع بهتر میشود. برای مثال: از تهران یک دفعه وارد سوریه می‌شویم، از شهر یکدفعه وسط میدان جنگ. # هنوز تصویر روشنی از محمد دوست محمدحسن در ذهن خواننده نیست و نمی توان او را خوب تجسم کرد. # جاهایی بعضی جملات را نمیتوان خوب فهمید، برای مثال: خوشبختی یعنی حسین نگاهت کند، خوشبختی خونم کم شده، خیلی کم. ص ۳۵ # همان جا در راهرو سر کرده بود در شکم مجروح ص ۹۸ ( چند بار خواندم تا منظورش را فهمیدم) # جاهایی در داستان نیاز به ویرایش مجدد و استفاده بهتر از کلمات دارد مثال: یادم روانه شد سوی یکی از نخستین خاطرات کودکی ام ص ۱۰۸ دلم را دیدم که انگار مدتی است شروشور زندگی در آن روی دکمه توقف رفته است ص ۱۵۰ استفاده از برخی کلمات بیگانه مثل رندوم، مونیتورینگ، پیج و... دو عدد دستگاه مونیتورینگ ( دستگاه خود واحد است و عدد لازم نیست). اما جملات زیبا در متن کتاب: همه ادعای دوستی دارند، همه با هم دشمن اند و گاهی صدای دشمن زیر صدای دوست گم می شود ص ۱۶۱ روزی که راهی بیمارستان شدم، با خود عهدی بستم که به دنبال جمع خیرات برای آخرت باشم نه جمع امتیازات برای دنیا ص ۱۳۵ ........................................... در کل باید گفت، نوشتن کتاب یا متنی که راوی ندارد، خیلی دشوار است و دنبال شاهد بودن هم سخت تر. و نویسنده همت بالایی داشته که نوشته است و از ناملایمات خسته نشده. ( این روزها از مذهب گفتن، اندکی سخت شده است و گاهی مورد تمسخری. شرافت میخواهد تا آخر مسیر بمانی و بتازی و از قلم زدن خسته نشوی...) گرچه در کل نگاه چندان مثبتی به کادر درمان ندارم و شاید بیشتر مردم هم مثل من، دلخوشی از ایشان نداشته باشند، ولی با این کتاب اندکی دیدم تغییر یافت و جانفشانی را در خون دادن محمدحسن، در بی خونی دیدم. شروع کتاب می‌توانست خیلی بهتر باشد ولی متاسفانه چندان چنگی به دل نمی زند و شاید خواننده همان جا متوقف شود و دیگر ورق نزند. طراحی جلد کتاب هم بد نیست. ولی می توانست خیلی بهتر باشد. بگذریم... امیدوارم نویسنده کتاب هرجا که هست، عاقبت بخیر باشد... رفتارش کمتر از شهادت نیست، چون یاد شهید را زنده نگاه داشته...🌹🌹🌹 امیدوارم نویسنده، از این نقد ناچیز ناراحت نشود...
mohammad
کتاب قشنگی بود ... شفاعت کن ما را ایها الشهید چه عبارت زیبایی : دلم پرواز میخواهد ...
فاء
دلم پرواز می‌خواهد کتابی بود که با خواندنش آدم دلش می خواهد بپرد و پرواز کند و برسد به خدا ...بعضی جاهایش آدم خودش را می گذارد جای شهید قاسمی می‌بیند کم می آورد و نمی تواند تصمیم درست بگیرد . واقعا قدرت معنوی و روح بزرگ می‌خواهد که هدف و نیتت از رفتن به وسط توپ و تانک و خطر صرف شهادت نباشد بلکه فقط انجام وظیفه باشد و تازه باز هم به دنبال انجام وظیفه ای جدید باشی .. ببینی الان باید درس بخوانی یا ... . تلنگر بود همه اش . مخصوصا برای آنهایی که در درس خواندن شک دارند و می گویند می‌شود درس نخواند و خدمت کرد به اسلام . . واقعا یک جاهاییش سخنان رهبری در ذهن آدم برجسته میشد .
هادی موسوی
ارزون تر لطفا

حجم

۱٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

حجم

۱٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد