نظرات کاربران درباره کتاب کتاب تنهایی (دفتر اول)

ای فرزند ادم! من به تو نیازمند نیستم اگر همه مخلوقات من جمع شوند وصف در صف به طاعت من بایستند وسر بر استان من بسایند به اندازه سرسوزنی در ملک واقتدار من نخواهند افزود این توهستی که به من نیاز داری واین دل توست که تنها با من خو می گیرد وارام می یابد.....💕 کوتاه و دلنشین .... جملاتی بر گرفته از ایات واحادیث به زبانی ساده ولذت بخش با درون مایه انس با خدا.

کتاب صد و نود و دوم برنامه مطالعه از طرح کتابخانه همگانی، کتاب خوبی است و به تمام دوستانی که عضو کتابخانه هستند پیشنهاد می کنم این کتاب کم‌حجم ولی پربار و مفید را مطالعه کنند.

من هم مثل نویسنده آرزو دارم ؛ این کتاب کوچک تنهایی های شیرین و خاطره انگیزی برای شما فراهم سازد... برای همه انسان هایی دعا کنید که از چنین تنهایی های لذت بخش و آرامش بخش محرومند. _______ 🌻🌻🌻

این کتابچه کوچک یادآور خوبی برای اینه که بدونیم ، خدای مهربونی داریم که تحت هیچ شرایطی تنهامون نمی ذاره و همیشه در دسترسه ،وقتی همه رفتن هست، مراقبمونه و دوستمون داره ...❤ ----------------------------------- روزی حضرت سلیمان(ع) در کنار دریا نشسته بود، نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد. سلیمان(ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید. در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود، مورچه به داخل دهان او وارد شد، و قورباغه به درون آب رفت. سلیمان(ع) مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد، ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود، آن مورچه از دهان او بیرون آمد، ولی دانه ی گندم را همراه خود نداشت. سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید و سرگذشت او را پرسید. مورچه گفت: "ای پیامبر خدا ،در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می کند. خداوند آن را در آنجا آفرید او نمی تواند ار آنجا خارج شود و من روزی او را حمل می کنم. خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا درون آب دریا به سوی آن کرم حمل کرده و ببرد. این قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است می برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ می گذارد من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و دانه گندم را نزد او می گذارم و سپس باز می گردم وبه دهان همان قورباغه که در انتظار من است وارد می شوم او در میان آب شنا کرده مرا به بیرون آب دریا می آورد و دهانش را باز می کند ومن از دهان او خارج میشوم." سلیمان به مورچه گفت: وقتی که دانه گندم را برای آن کرم میبری آیا سخنی از او شنیده ای؟ مورچه گفت آری او می گوید: ای خدایی که رزق و روزی مرا درون این سنگ در قعر این دریا فراموش نمی کنی رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن❤

چه مسلمان باشم ، چه مسیحی چه زدتشتی، چه کلیمی همین که انسان باشم همین که فرزند آدم باشم کافی است تا در آرام ترین لحظه خلوت تنهایی ام صدایی آسمانی نجوا کند با من: ای فرزند آدم... کوتاه و زیبا کاش نسخه چاپی این جور کتابا یکم ارزون تر باشند🙄

خیلی عالی بود مختصر و مفید... آدم با خوندنش احساس راحتی و صمیمیتِ بیشتری با خدا پیدا میکنه

یه اثر متفاوت از این نویسنده.. واقعا همدم خوبی برای لحظه های تنهایی هس:)

دوست داشتنی بود....👌

ای فرزند آدم اگر فکر میکنی ۶۴ صفحه پر از متن در انتظار توست، حواست رو جمع کن که این مدل کتابها فقط چاپیش برای خرید مناسبه و هر دو صفحه یک حدیث داره...(سو برداشت نشه و قصد توهین ابدا ندارم)

فوق‌العاده. متن روان و دلنشین و تاثیر گذار. اللهم اغفر للمومنین و المومنات

بسیار لطیف و زیبا میشه بارها خوند و لذت برد....

این مجموعه کتاب، حس و حال نابی که توی کلمات نمی گنجهبه من هدیه داد. چشم و دلتونو به ضیافت کلمات و فیزیک فوق العاده کتاب دعوت کنید. قطعا پیشنهادش می کنم، همونجور که یک سری ازش هدیه دادم و باز هم امیدوارم که بتونم بدم.

عالی

از نظر فنی کتاب پرش داره و مدام به صفحه اول بر میگرده لطفا اصلاح شود .

خدا از رگ گردن بهمون نزدیک تر

برنامه الرحمن رو ازبازار خریدم همین احادیث دوست داشتنی بودن هفته ای چندبار میخونم و آرامش می گیرم ای فرزند آدم اگر با من انس بگیری تو را از همگان بی نــــیاز میکنم😍

عالی...خدا داره با بنده هاش حرف میزنه ...