نظرات درباره کتاب داستان سمان و عینک شکسته اش و نقد و بررسی خوانندگان | طاقچه
کتاب داستان سمان و عینک شکسته اش اثر حمید نجارزادگان

نظرات کاربران درباره کتاب داستان سمان و عینک شکسته اش

انتشارات:زرنوشت
امتیاز:
۵.۰از ۱۰۹ رأی
۵٫۰
(۱۰۹)
مهرداد علوی
خیلی لذت بردم، باید دوبار بخوانیم تا ظرافت‌های داستان را متوجه بشیم و همیشه غافلگیری ها را دارد. شبیه فیلمنامه کار شده و آخرش کنار توضیح مفهوم عشق جای چند سوال باقی گذاشته است. برای اینکار هفت سال زمان گذاشته شده است. داستان سمان و عینک شکسته اش که نگارش آن حدود 7 سال به طول انجامیده است، یک داستان عاشقانه با چهار روایت مختلف است که سعی کرده است با دیدگاهی نو و منحصر به فرد یک داستان عاشقانه را بازگو کند و سپس به بررسی روانشناسانه و روانشناختی آن بپردازد و ذهن خواننده را با سوالات مختلف با مفاهیم بیان شده همراه کند. فصل مقدمه ای بر عشق: عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن. فصل سمان و شبان: شهاب: تو تهران که واسه دخترا بالای 30 ساله واسه پسرا بالا 34 سال، البته واسه سال 93 رو میگم البته شهرستانها یکم وضعیت بهتره. سمان: خوبه دیگه ازدواج چیه؟ آدم دست و پاش بسته میشه شهاب: جدا سمان: الان سرخوشی خوبه ولی حواست جمع باشه به زندگی و بچه و آشپزخونه و اینا
کاربر ۸۹۳۸۹۹۲
من سه بار خواندم و هر بار برام جدید بود
سیروان شهسواری
فوق العاده بود
عاشق شهاب
به متن کتاب رجوع میکنم از خود بیخود میشم دیدین وقتی یه چیزی شکستنیه، رو جعبش مینویسن، احتیاط کنید، این جا شکستنی است. هر روز که از خواب بلند میشدم و قدم از قدم برمیداشتم، دستمو رو قلبم میذاشتمو میگفتم مواظب باش، اینجا شکستنی است. شاید بین اینجا و این جا فرقی نباشه ولی همین یه فاصله کوچیک میتونه کیلومترها آدمها را از قلبشون دور کنه. جایی که تشخیص درست از خوب، خوب از بد و بد از بیراه سخت میشه. همیشه مواظب قلب کوچکم بودم. از نگاه ها میترسیدم. مراقب بودم که کسی را وابسته خود نکنم. به قولی اولین ها تاریخ انقضا ندارند.
کاربر ۸۹۰۹۴۸۶
ترکیب روانشناسی و رمان ایده جالبی بود فصل سوم و دیالوگها اوج مطالب بود کسانی که عشق را تجربه کرده اند حتما از خواندنش لذت میبرند
حمید زارع حسینی
من به این کتاب نوبل ادبیات میدم
صالح جعفرزادگان
کتاب با این حجم مطلب و کار این قیمت برهان الهی است که بی جهت زندگی را تلخ نکنیم
کلمات بهشتی
دیالوگها برای روانشناسی ها ساخته شده اند دوباره اون حس عجیب.. ته دلم میریزه باشیطنتاش..خنده هاش..شوخیاش.. یه حس شیرینه..ولی جدیده..تاحالا نچشیده بودمش.. یه حس عسلیه.. از درسش خوشم نمیومد..ولی الان یه اشتیاق عجیبی حس میکنم برای جلب رضایتش.. تحسین تو نگاه خیلیا موج میزنه.. هی حواسم پرت اون عسلی تو قلبم میشه..
خشم و هیاهو
این کتاب یک اثر دانشگاهی هنری است هم پژوهش دارد هم به موضوع خاص عشق پرداخته است. برخلاف کتابهایی که تصورات انتزاعی دارد به واقعیت پرداخته است.
کاربر ۸۹۳۷۱۷۷
خوب بود
دارا نظری
پژوهش های کتاب به نحوی است که به ذوق نمیزنه و مخاطب خودش را جذب می‌کنه
مهرداد لطفی
کتاب انگار داستان واقعی را روایت میکند که به شکل هنری به آن پرداخته شده است
کاربر ۸۹۰۹۶۷۷
کتابی است که ذهن را درگیر خود میکند. با بیان داستانهای مختلف حول محور یک داستان اصلی درگیری هایی که بین افراد در مواجه با عشق پیش می آید به تصویر می کشد. بیان احساسات از بیان مرد و از بیان زن داستان آن را به اوج می برد. فصل آخر که جمع بندی اندیشمندان است می‌توانست کمی بهتر جمع شود ولی با چاشنی طنز آن را قابل فهم میکند. همچنین سورپرایز آخر داستان باعث میشود دوباره داستان را از اول بخوانیم.
علیرضا گنجی
درگیری یعنی این جمله ها:وقتی آدم از رابطه اش با دوستش حرف میزند، یعنی آن رابطه جدی است؟! و صدها جمله دیگر
فرهنگ غنی
دیالوگها فوق العاده اند سمان: دقیقا مشخصات اون بودا شهاب: متاسفانه من راجع چیزهایی میدونم که زیاد دونستنشون خوب نیست سمان: مامانم زرتی برگشته میگه شبیه اقای سهیلی؟ من (teeth)(happy)
علیرضا براتی
عالی بود
شاهین اکبری
به نظرم میشود دو بار کتاب را خواند البته اگر به روش تندخوانی عمل کنی خیلی از مطالب را از دست میدهی. من از حالت دیالوگ محور که شبیه چت بود خوشم اومد فایل پی دی اف البته بعضی جاها فاصله بین کلمات می‌انداخت ولی مشکلی نداشت. بازم دم طاقچه گرم نسخه الکترونیکی می‌ذاره ارزانتر میشه من پول داشتم البته خود کتاب چاپی می‌گرفتم.
حمید ملکی
به توصیف‌ها دقت کنین: هیچ کسی رسم عاشقی کردن را بهتر از سمان، بلد نبود. هرکسی او را می دید، شیفته اش میشد. میتوان گفت که در هر لحظه میتوانست هرجنبنده ای را به خود جذب کند. سمان هر روز با یک لباس و رنگ و ست جدید ظاهر میشد. اگر دو روز ست رنگی یکسان داشت، حتما طراحیهای متفاوتی داشتند. اگر رنگ روسری اش با روز قبل یکسان بود، حتما آن را جور دیگری به سرش میبست. هیچ کسی از پس زبان تندش بر نمی آمد. او عقیده داشت میتواند هرکسی را رام خود کند.
دلارام خسروی
دیالوگها فوق العاده تنظیم شده بود
خشم خام
داستان شهاب برایم آموزنده بود... خیلی خوب احساسات شهاب به تصویر کشیده شده بود فضای دانشگاهی ترسیم شده بود «چقدر سخت است که هر روز یک برنامه برای خود بچینی، برایش تلاش کنی و هر بار تصمیمت را به فردا واگذار کنی. هر روز که میگذشت مصمم تر میشدم ولی برای حرف زدن دست و دلم میلرزید. هم مادرم را از دست داده بودم هم پدرم را. نه خواهری، نه برداری! تنها بودم! یک روز دلم را با خدای خود صاف کردم.»
دنیامالی
عشق جوششی یک جانبه است. به معشوق نمی‌اندیشد که کیست ؟! یک"خود جوشی ذاتی" است، و از این رو همیشه اشتباه می‌کند و در انتخاب بسختی می‌لغزد و یا همواره یک جانبه می‌ماند و گاه، میان دو بیگانه ناهمانند، عشقی جرقه می‌زند و چون در تاریکی است و یکدیگر را نمی‌بینند، پس از انفجار این صاعقه است که در پرتو روشنایی آن، چهره یکدیگر را می‌توان دید و در اینجاست که گاه، پس از جرقه زدن عشق، عاشق و معشوق که در چهره هم می‌نگرند، احساس میکنند که همدیگر را نمی‌شناسند و بیگانگی و ناآشنایی از عشق-که درد کوچکی نیست-فراوان است. این کتاب با اینکه سال گذشته منتشر شده بود ولی انتشار الکترونیکی آن کار شایسته ای بود که جای تقدیر دارد
بهنام عقیلی
این کتاب روایت وقایع اتفاق افتاده برای یک دوست است که به صورت داستانی روایت شده است و حین روایت داستان از مفاهیم روانشناسی و روانشناختی بهره برده شده است. شاید اگر فصل آخر در سایر فصلها توزیع میشد بهتر بود اما به انتخاب نویسنده احترام گذاشته میشود شاید سورپرایز آخر جلوه نمی‌کرد. برای کسانی که حس دوست داشتن را تجربه کردن و برایشان علامت سوالهایی هنوز هست کتاب مفیدی است.
کیانوش خسروی
جالب بود
sina haghighi
البته در کتاب نوشته یک دوست و داستان ها را حول آن بیان میکند لزوما نمیتوان به واقعی بودن آن استناد کرد در کتاب هم گفته اسامی و مکانها اتفاقی است
کتاب خوان قهار
در توصیف کتاب به پشت جلد باید نگاه کنیم عشق یک واژه ساده است ولی درباره همین سه حرف در طول تاریخ داستانهای مختلفی نوشته و نقل شده است. به راستی عشق چیست که بیشتر فیلمهای برتر تاریخ سینما در دل داستان خود مفهومی از آن را به تصویر میکشند؟ هرکس برای بیان عشق، یک صحنه عاشقانه، یک داستان شگفت انگیز یا یک خاطره پرهیجان را تعریف میکند اما هنوز این سوال باقی است که عشق چیست؟ آیا میتوان تعریفی برای آن بیان کرد؟ چطور میتوان به جوانان و نوجوانان درباره عشق، خوبیها و بدیهایش گفت؟ آیا راهنمایی برای عاشقی، عاشق شدن، عشق¬ورزی و جنبه¬های مختلف آن وجود دارد؟ آیا عبارت "همه چیز با عشق معنا میشود" عبارت درستی است؟
نسیم سحری
متن پشت جلد که مشخص است راجع به خود کتاب هم باید مطالب را به تحلیل نوشت این بخشها کلی است
حسام
این کتاب جمع بندی از تمام مطالب بزرگان راجع به عشق است که سعی کرده بهترین جمع بندی را داشته باشد و با بیان داستانی که به نظر سراسر واقعی است سعی می‌کند زندگی با عشق را به تصویر بکشد. من اوج داستان را در فصل آخر میبینم که عشق را اولین ایستگاه آخرین مقصد میداند. البته از فصل دیالوگ محور هم نمیتوان گذشت.
فرشاد بوربورانی
مصداق شعر شهریار است که میگوید آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا وه که با این عمرهای کوته و بی اعتبار اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شراره‌ عزتی
فصل دیالوگ محور انگار کلمات از آسمان باریده شده است. با شخصیت رها ارتباط گرفتم
مهرداد علوی
مثل کتاب اولین دانشگاه آخرین پیامبر
شاکر مهدوی
کتاب سراسر آموزش و هیجان است به قول اسوندسن احساسی نظیر ترس، راهی است برای حضور در این جهان. از سوی دیگر، جهانی که از آن می ترسیم، جایی است که هرگز در آن نمی توانیم کاملا احساس راحتی و «در خانه خویش بودن» بکنیم. قلب من به جایی وصل بود که نمیترسید ولی دلهره داشت. نمیدانست چه اتفاقی خواهد افتاد. از همان راهرو گذر کردم. میدانستم که در این چند روز میروم و با او سخن میگویم. شاید این 28 امین تلاش در 26 سالگی ام بود.
سیروان نخعی
این کتاب الهامات الهی است باز نگاه کردم. خدای من او کیست؟ انگار یک عمر است که او را می شناسم. انگار او بالای منبر است و جمعی از مستمعین به او گوش فرا داده اند. حرکتم آرام شده بود. آهسته قدم برمیداشتم. صدای قلبم به گوش می رسید. هرچقدر آلارمهای این جعبه شکستنی است در گوشم طنین انداز بود اما هیچ توجهی نبود. انگار هم گوشهایم کر شده بود هم چشم¬هایم نابینا. نگاهم ثانیه هایی به او دوخته شده بود. میرفتم و برمیگشتم و نگاه میکردم.
سپهر
من از قسمت توضیح فرق عاشقی و دوست داشتن استفاده خوبی کردم که می‌گفت: این ها مشخصات عشق است که با دوزها و شدت‌های مختلف رخ می‌دهد. اما در برخی از مواقع، از کسی خوشمان می‌آید؛ یعنی دوست داریم که با او اوقاتی را بگذرانیم و دور و برش باشیم. این یعنی دوست داشتن و لزوما نمی‌توان نامش را عشق گذاشت. احساسات در عاشقی بسیار عمیق‌تر و شدیدتر هستند. برای مثال، کسی که عاشق می‌شود دوست دارد که نزدیکی و صمیمیت را در ابعاد مختلفی با فرد مورد نظرش تجربه کند. زمانی که عاشق کسی می‌شوید همه احساساتتان نسبت به او پررنگ‌تر می‌شود اما وقتی که کسی را دوست دارید، همه‌چیز در حد مطلوب و خوشایند باقی می‌ماند و مرزهای افراط را در نمی‌نوردید. شاید عاشقی برای همه ما مناسب نباشد. با خواندن داستان باید بفهمیم مثل شهاب باشیم یا سمان یا ریحانه یا مهرداد...
مهران قریشی
این کتاب به صورت منحصر به فرد عشق و دوست داشتن ها را با مثالهاش توضیح داد
متین نبی
باید برخی مطالب را با احساس تر خواند یک روز خاص دیگر. این بار روسری اش سفید نبود. رنگ قرمز تیره بود. رنگ قرمز هم به او می آمد. باز او را میدیدم. کنجکاوی بیشتر شد. او کیست! نه! من او را نمی¬شناختم. او را جایی ندیده بودم. اگر دیده بودم حتما به خاطر می آوردم. من حافظه تصویری خوبی دارم. من به آن مطمئنم. در عین ناشناسی انگار سال هاست او را می شناسم. میخواستم بروم و مستقیم روبه رویش بایستم و از او بپرسم تو که هستی؟ تو برای من آشنایی؟ خب معلوم است که او میگوید که من تو را نمیشناسم. احساس خواهد کرد که من مزاحمش شده ام. ابتدا باید او را بیشتر بشناسم.
ابراهیم حسینی
این کتاب شبیه کتابهای یالوم است که مباحث روانشناختی دارد و هم یک فیلمنامه است که جریانی از گفت و گو را به نمایش می گذارد شهاب: آره خیلی سخته واسه بابا ایشاالله همیشه سلامت باشی :سمان مرسی (happy)شماهم دکتر مملکت، ما که هنوز نون خور مملکتیم بدون فایده اگه رفتم یدفه پیشاپیش ببخشید باتری گوشیم مشکل پیدا کرده تا خاموش نشه شارژ نمیکنه الانم باتریش داره تموم میشه فصل سوم را که میخونی انگار مطالب زنده دو نفر را که دارن با هم حرف میزنن رو میخونی و کامل میتونی در جریان باشی و احساسات را درک کنی
شیعه دوازده امامی
توضیحات دیالوگی خیلی جالب بودن
نسیم سحری
برای نسل امروزی کمی ثقیل ولی برای دهه هفتاد و هشتاد فوق العاده است
سینا مهری
حرفهای پسرانه زیادی زده شد است واقعا برای مدیران که میخواهند فضای نسل جدید را درک کنند توصیه میکنم #باید کمی آرامتر میبودم. همه چیز در سطح اتفاقهایی که میافتند، خلاصه نمیشود. مضطرب شده بودم. حرف زدن سودی نداشت. دنیای ما تفاوت داشت. او زندگی برایش با داشتن رفاهی که داشت معنا داشت. نداشتن رفاه را تجربه نکرده بود. رفاه از نگاه او چیزی نبود که بخواهد به آن فکر کند. به مهر فکر میکرد. به محبت. حتی وقتی پیشنهاد آشنایی به او داده بودم، نپذیرفته بود و حالا بعد از چند ماه بازگشته بود و میخواست چه چیزی را حل کند؟ فکر میکرد من در حرفهایم اغراق به کار برده ام، روانشناس نازبده ای او را راهنمایی کرده بود. فکر میکرد صداقتم برای امتحان اوست....#
ابراهیم الشنی
مدیران که کتاب نمیخوانند
ستارگان آسمان
دیالوگها اوج هنر نویسنده بود من به شخصه غبطه میخورم چطور این همه فکر شده است شهاب: تو تهران که واسه دخترا بالای 30 ساله واسه پسرا بالا 34 سال، البته واسه سال 93 رو میگم البته شهرستانها یکم وضعیت بهتره. بله :سمان خوبه دیگه ازدواج چیه؟ آدم دست و پاش بسته میشه شهاب: جدا الان سرخوشی خوبه ولی حواست جمع باشه به زندگی و بچه و آشپزخونه و اینا :سمان
سپهر کمال کاشانی
توصیفات کتاب فوق العاده است بخشی در نمونه آمده است چادرش آنقدر محکم نبود که تمام قرص صورتش را بگیرد. روسری صورتی اش هم آنقدر شل بود که راحت لیز بخورد. طره های مشکی اش هم آنقدر لخت نبود که از چشمانش مواظبت کند. لبخند میزد. دنبال آب سرد کن می گشت که آب بخورد. برای آب خوردن مجبور نبود که مواظب لب هایش باشد. به لبهایش رژ نمی زد. یک کتاب شیمی عمومی مورتیمر در دست داشت. فهمیدم که تازه به دانشگاه آمده است. مورتیمر کتاب سال اولی هاست
احمد شکرریز
من کنار بخش داستانی تحلیل هایی که انجام شده است دوست داشتم. بی جهت نیست برای اینکار چندین سال زمان صرف شده است. «اینها مشخصات عشق است که با دوزها و شدت‌های مختلف رخ می‌دهد. اما در برخی از مواقع، از کسی خوشمان می‌آید؛ یعنی دوست داریم که با او اوقاتی را بگذرانیم و دور و برش باشیم. این یعنی دوست داشتن و لزوما نمی‌توان نامش را عشق گذاشت. احساسات در عاشقی بسیار عمیق‌تر و شدیدتر هستند. برای مثال، کسی که عاشق می‌شود دوست دارد که نزدیکی و صمیمیت را در ابعاد مختلفی با فرد مورد نظرش تجربه کند. زمانی که عاشق کسی می‌شوید همه احساساتتان نسبت به او پررنگ‌تر می‌شود اما وقتی که کسی را دوست دارید، همه‌چیز در حد مطلوب و خوشایند باقی می‌ماند و مرزهای افراط را در نمی‌نوردید. اصلا لزومی ندارد که بخواهیم از میان عشق و انواعش یا دوست داشتن به انتخاب برسیم. این دو نوع حس در زندگی رخ می‌دهند. کنترل خاصی روی آن¬ها وجود ندارد. هر شخص بنا به تجربه‌هایی که در زندگی دارد، احتمال دارد که دوزها و سطوح مختلفی از عشق یا دوست داشتن را تجربه کند. شاید هم به‌طور مشخص، عشق در زندگی رخ ندهد. اما در هر حال، نمی‌تواند درباره برتری هیچ‌یک بر دیگری به نتیجه‌گیری خاصی رسید. کیفیت عشق و دوست داشتن هم در زندگیِ هر فرد با دیگری متفاوت خواهد بود. در نتیجه، مقایسه‌کردن و رسیدن به حکمی کلی درباره برتری هر یک کاری بیهوده به نظر می‌رسد. ضمن اینکه هیچ یک از این دو گزینه یعنی عاشقی یا دوست‌داشتن دیگری با برنامه و حساب پیش نمی‌آید و بیشتر شبیه اتفاقی در زندگی‌اند که تبلور تجربه‌ها، سلایق، خاطرات و تصمیم‌گیری‌های فردی هستند.» کتاب برای نوجوانان و جوانان که برای احساساتشان ارزش قائل هستند و همچنین دهه شصت و هفتاد که تجربه های متفاوت فرهنگی داشتند توصیه میشود.

حجم

۲٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۲٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۸۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۵صفحه بعد