نظرات کاربران درباره کتاب خوشبختی

قسمتی از کتاب: چیزی به کریسمس نمانده بود؛ دختر روی صندلی کوچکش نشسته بود؛ تمرکز داشت و لب‌هایش را به یکدیگر فشرده بود؛ داشت یک نامۀ لحظه‌آخری برای بابانوئل می‌نوشت. کلمات املایی من‌درآوردی داشتند ولی دختر همزمان با نوشتن، با مهربانی آن‌ها را ترجمه می‌کرد. بابانوئل عزیز، من دختر خیلی خوبی هستم و همه من را دوست دارند. پس لطفاً یادت نرود برایم یک سرویس بشقاب، یک عروسک که بخوابد و دوباره بیدار شود و یک ماشین لباسشویی بیاوری. لباس عروسک نمدی‌ام خیلی کثیف شده، برای همین ماشین لباسشویی می‌خواهم

داستان های کوتاه عالی برای کسانی که داستان کوتاه دوست دارند😍