نظرات درباره کتاب کار گِل و نقد و بررسی خوانندگان | طاقچه
کتاب کار گِل

نظرات کاربران درباره کتاب کار گِل

۲٫۴
(۲۳۱)
حمید
طرح و نقش و پرورش در مورد این سوژه ی "ساده" و تقریبا "به کلیشه_درامده" آنقدر قوی و استادانه ست که نقص ایده برطرف شده. تکنیک ها ی به کار رفته عالی ست. ایجاد سؤال در ذهن مخاطب و آوردن دلیل و اطلاعات در ضمن متن بسیار زیباست. برای مثال : ۱سوال: چرا راوی که یک طلبه ست از الفاظی مثل "ننه " ، "پفیوز" یا "سگ محل" استفاده کرده؟ جواب: محیط زندگی و شرایط رشد راوی در دوران کودکی ۲سوال: چرا راوی برای خرید تریاک از لباس روحانیش چشم پوشی نمیکنه؟ جواب: ساقی از او خواسته توصیفات و توضیحات در مورد هنر سفالگری یا نشان دهنده ی اینه که نویسنده یک سفالگر و هنرمنده و یااینکه یک نویسنده ی عالیه استدلالات فلسفی و دیالوگ های سید علی بیان میکنه که نویسنده یا یک طلبه ست یا یک نویسنده ی عالی و باید این طور بگم نویسنده بسیار عالی موفق شده به مخاطب اعتماد و ایمان بده که راوی یک طلبه ی هنرمنده. نویسنده به مخاطبش واگذار میکنه تا خود او تشخیص بده که آیا این رابطه یک عشقه یا چیز دیگریه. چون این توجه زن داستان به طلبه هست که باعث شده او درون خودش حس خاصی نسبت به زن داشته باشه و جای دیگه ای از داستان از این مورد به عنوان یک فرصت یاد میکنه که ممکنه هیچ وقت دیگری نصیبش نشه. دو مورد هست که درنگاه اول ایراده اما با کمی تامل از دیدگاه ناقد میشه ظرافت بسیار خوبی در اون مشاهده کرد. ۱-استفاده از لفظ "مشتری" برای مراجعین تیپ محسن (که در ابتدا به نظر اشتباهه اما ممکنه نویسنده عمدا برای تیپ محسن تدبیری اندیشیده تا نگاه محسن رو به مراجعین خودش بیان کنه) ۲-استفاده از لفظ رکیک ساقی (که زننده به نظر میاد اما شاید نویسنده آنچنان به این تیپ ، شخصیت گونه نگاه کرده که هم براش معرفت قائل شده و هم نتوانسته دیالوگی رو از او بیان کنه که درش فحاشی نکرده باشه) داستان از پرده ی خوبی آغاز میشه و نوا و آهنگش در طول متن از کوک خارج نمیشه مگر در مواقعی بسیار کم . و سیر صعودی خودش رو از دست نمیده و هیجان و احساس رو تصاعدی بالا میبره. اما از خوبی های داستان که بگذریم نقص های کوچکی در داستان یافت میشه مثلا گرایش راوی به طلبگی، اون هم در چنین شرایط و محیط کودکیش به هیچ عنوان علت خوبی پیدا نکرده. اینکه صرفا یکی از اقوامش طلبه باشه و به او چنین پیشنهادی بکنه و او انقدر راحت بپذیره دلیل قانع کننده ای نیست. شاید یک اتفاق میتونست این انتخاب رو توجیح کنه. مثلا اون طلبه یک حرکت غافلگیرکننده انجام داده که خیلی راوی رو متاثر کرده و اون شیفته ی خودش قرار داده. یا اینکه نام داستان با وجود تناسبش با داستان و معنایی که داره اما کشش و جذابیتی برای کسی که میخواد یک داستان رو انتخاب کنه و بخونه نداره. و یکی از نقاط ضعف ایده های کلیشه ای اینه که با وجود داستان نویسی قوی نویسنده و کار خوبش، داستان ذهن خواننده رو بعد از خوندن داستان زمان بلندی درگیر خودش نمیکنه. و اگر نویسنده در تفکرات بعدی مخاطبش به دنبال چیزی باشه کمی از موفقیتش در این امر کاسته میشه. شاید اگر برای رای دادن ۲۰ ستاره داشتم از دوتای اونها صرف نظر میکردم. اما حالا که پنج ستاره در اختیار دارم تمامش برای این داستان خرج میکنم.
ســـارا 🌱
داستان پویا و دینامیکی بود، از ابتدا به خوبی پیش رفت، نویسنده در تصویر سازی موفق بود، پایان اما میتونست واضح تر باشه...احتمالا قصد نویسنده نگارش یه داستان نتیجه محور نبوده.وگرنه با توجه به قلم روان و دایره لغات گسترده، نویسنده قادر به ادامه دادن و به سرانجام رسوندن داستان بوده....در هر صورت داستان ظرفیت برنده شدن رو داره...
مدادنویس
داستان از خوب جایی شروع می شود و خپب ادانه پیدا می کند، جذابیتش را از دست نمی دهد و ریتم را حفظ می کند. حرکت در داستان احساس می شود و خواننده با شخصیت همزادپنداری می کند شخصیتی خاص که در موقعیتی خاص تر قرار می گیرد. افرین.
مدادنویس
کار گل از خوب جایی شروع می شود و خوب ادامه پیدا می کند، تعلیق و جذابیتش را از دست نمی دهد. زبان خوبی دارد، توصیف های خوبی دارد و آدم را به یک طلبه ی این مدلی نزدیک می کند. به راحتی ان را کنار باقی داستانهایی که پنج ستاره دادم قرار می دهم. پرتقال های خونی، یک تکه کاج، خاطرات عینک دودی، غوطه ور در فرمالین و این داستان. اینها یک سر و گردن از بقیه بالاتر هستند.
maryam
من این داستان رو دوست داشتم چون نخواسته کلیشه ای برخورد کنه یه روحانی با مادر معتاد و احساسات کاملا معمولی انسانی .آدمی که نمیخواد ونمیتونه دائم ماسک حرفه و موقعیت اجتماعیش رو به صورت بزنه.
alireza gh
اولین نکته ی جالب در داستان نام داستنه، کار گل در این داستان با استناد به شرح ما وقع استعاره از چند مورد می تونه باشه و چند برداشت مختلف میشه داشت: روحانیت و هدایت انسانها عملا" بی فایده ست، خلقت انسان عملا" بیهوده ست، زندگی انسان بدون تجربه ی عشق (زمینی) بیهوده ست. شاید اصلا" تجربه ی عشق زمینی بیهوده و بی نتیجه ست. خلاصه کلی برداشت.... نکته ی جالب دیگه ایجاد حس تعلیق و عدم امکان پیش بینی حوادث بود. نکته ی جالب دیگه این که درسته که اتفاقی که برای مادر راوی میفته نهایتا" منجر به ناکام موندن داستان عاشقانه میشه، اما کماکان محوریت اصلی داستان حس و حال و چالش درونی راویه. واقعا" مهم نیست که چه اتفاقی افتاده برای مادر، ممکن بود هر اتفاق دیگه ای افتاده باشه، اما حس مسئولیت پذیری راوی نهایتا" بر دودلی و خوف و رجای عاشقانه قالب می شد و راوی بین اخلاق و عشق، عقلانیت و احساس گرایی و نهایتا" ایمان و شک، اخلاق، عقلانیت و ایمان قلبی رو انتخاب می کنه. نشانه های این کشمکش از اول داستان کمابیش ارائه میشه، اما نهایتا" در جدال نهایی، وجدان راوی کنش آگاهانه رو بر واکنش ناخودآگاه برتری میده و میره برای نجات مادر. این کشمکش به شکل با نمکی حتی در ترجیح مترو بر موتور در آخرین جملات داستان هم دیده میشه. در واقع این جدال رو در برخورد مادر با تریاک هم می بینیم. اما مادر احتمالا" مقهور نفسانیت لذت طلب آنی نگر خودش میشه و همه ی مواد رو برای لذت بیشتر مصرف می کنه. دقت کنیم که مادر به نظر میاد انسان عاشق پیشه ایه و اصلا" بخاطر عشقش به پدر معتاد شده. خلاصه این که حال و هوای جدال درونی راوی بدون ارائه ی قضاوت شخصی نویسنده نسبت به برتری هر کدوم از طرف های این جدل، بخوبی منتقل شده. یکی از دوستان در تظرات این داستان رو با فیلم زیر نور ماه قیاس کردند. اما بنظرم این داستان نمیتونه و نباید فیلم بشه. بعنوان یک داستان رسا، خوانا و شفافه. این یک نکته ی خیلی مثبته بنظرم. یعنی بقدری پخته و پرداخت شده ست که هیچ تصویر و فیلمی نمی تونه این حس حال رو برسونه. در واقع ادبیات و کلمه، جا رو برای تاویل و تخیل خواننده برای پر کردن فضاهای خالی باز میذاره. به هر حال داستان خوبی خوندم. امید موفقیت برای نویسنده ش دارم
ali
روایت و لحن استادانه است، به موقع فضا را تشریح می کند و به موقع به گذشته گریز می زند، جزئیات به شکل فوق العاده ای تشریح شده و روند داستان خوب پیش می رود. ایراد داستان در پایان بندی است که به شکل شتاب زده ای اتفاق می افتد و عملا مصالح داستانی و شاید باید گفت «گِل» داستان روی هوا می ماند و شکل نمی گیرد. خواننده دوست دارد بداند سرنوشت روابط بازشده در داستان چه می شود اما از او دریغ شده.
خالد
متفاوت. این اولین و بهترین نظریه که می تونم بدم. یاد فیلم زیر نور ماه افتادم که اونم یه حرکت نویی محسوب می شد منتهی این داستان واقعا عالی بود. یکی از مسائلی که همیشه در پرداختن به زندگی آخوندها و روحانیون پیش می یاد، خطوط قرمزیه که وجود دارن و نمی ذارن که مثلا گفت روحانی هم مثل بقیه ما آدمهاس است و در زندگیش دغدغه ها و مشکلاتی داره.شاید بعضی وقتا از کوره هم در بره یا گلوش پیش کسی گیر کنه. داستان و شخصیت پردازی خیلی خوب بود و ردیف کردن گذشته شخصیت اصلی به شکلی مناسب انجام شده بود و توی ذوق نمی زد. نویسنده به خوبی با موضوع داستان و شخصیت اصلی آشنایی داشته و لابه لای قصه ای که بیان کرده، حرفای خیلی تفکربرانگیز و به دردبخوری هم زده. خواننده خیلی خوب می تونه با شخصیت اصلی همذات پنداری کنه و وقتی هم که داستان به پایان می رسه دوست داره از سرنوشت اون ، مادر معتادش و خانم بازیگر مطلع بشه. ای کاش نویسنده بتونه روی این داستان کوتاه کار و اونو به رمانی به یاد ماندنی تبدیل کنه.
amin
نمونه‌ی خوبی برای تکرار این حرف که همه‌ی ایده‌ها قبلاً به نوعی نوشته شده‌اند و ادبیات به مرحله‌ی متفاوت نوشتن ایده‌ها رسیده است. کارِ گل از همین ایده‌ی ساده استفاده و با پرداخت خوب، تمام جزئیات لازم را برای جذاب کردن یک داستان گردآوری کرده. زبان خوب داستان هم مزید بر علت شده تا داستان جذابیت خاصی داشته باشد و تعلیق آن از همان صفحات ابتدایی، آدم را به خواندن باقی داستان ترغیب کند. لذت بردم ولی کاش انقدر ناگهانی و با سرعت تمام نمی‌شد. برای آن جمله‌ی آخر نیاز به فرود بیشتری بود.
zahra
داستان جالب بود. قلم روانی داشت. مواردی که نویسنده درباره ی کنترل نگاه و مبارزه با نفس گفته بود عالی بود و شایسته ی تحسین بود. الفاظی در داستان استفاده شده بود که ناسزا بود به طور کلی مخالف استفاده از فحش و ناسزا در هر رسانه ای ( کتاب، فیلم و....) هستم. واین که برداشتم این است که عشق زمینی و آسمانی در این قصه از هم تفکیک شده اند. زیرا معتقدم عشق زمینی به شکل درست و صحیح و در قالب ازدواج منطبق بر احکامی که خداوند قرار داده هدیه ایست از جانب خدا برای آرامش انسان خداوند خالق مفهوم عشق است با همه ی وسعت معنا ی عشق و آن را در وجود انسان قرار داده تا این موجود با حقیقتی بالا از آن وجود آرام گیرد و تجلی مفهوم عشق را گاه در سجاده می بینی گاه در نگاه مادر و گاه در وجود همسر
سعیده
داستان بسیار پرکششی بود . زبان گیرا و طنازی در دیالوگ ها و همچنین طنزی که در کار بود خیلی به دل مینشست. پایان بندی قوی ای داشت و مشخص بود از قلمی توانا تراوش شده است. درود بر نویسنده عزیز.
mehr
داستان پویا و جذابی است. امکان ندارد با شروع کردن به خواندن بتوانید بی خیالش شوید و دوست دارید یک نفس تا آخر بخوانید. البته بین شش، هفت داستانی که من خواندم به نظرم این طوری آمد. فضای تلخ و شیرین این داستان در کنار هم برای من قابل قبول تر است تا داستان هایی که فضای سرد و تلخی دارند که خواننده را کسل و بی جان می کند. به نظرم این داستان شبیه تابستان است. آدم را سر حال می آورد. با وجودی که پایان بازی داشت اما باز هم حس رضایت ناشی از خواندن آن همراه من هست. به نویسنده اش تبریک می گویم و امیدوارم داستان های بیشتر و بهتری از ایشان بخوانیم.
rasel
چه طلبه ی درست و درمانی.
بهزاد
داستان در موضوع (جذب شدن یک طلبه و یک بازیگر تئاتر به همدیگر) و هم در بعضی جزئیات، بدیع و شوخ طبعانه است: طلبه ای که مجبور است برای مادر پیرش تریاک بخرد، مواد فروشی که می گوید پول سید برکت دارد، بازیگر تئاتری که با یک روحانی ارتباط می گیرد. اما نقطه قوت اصلی داستان، چیز دیگریست. به درستی نشانه های تضاد ذاتی بین خداپرستی و عشق دنیایی بدون این که توی ذوق بزند در داستان دیده می شود مثلا این که یک شب، روحانی برای اولین بار تماشای تئاتر محبوبش را به نماز جماعت ترجیح می دهد و کم کم دو شب دیگر هم این کار را تکرار می کند یا جایی که برای رفیقش توضیح می دهد ساختن مجسمه اگر به قصد پرستیدن نباشد مباح است اما وقتی رفیقش از او می خواهد مجسمه را به او ببخشد، دستش رو می شود و حاضر نمی شود مجسمه را به رفیقش بدهد چون آن را برای مجسمه ای دیگر ساخته است. چه مجسمه ای از گل بسازی و چه مجسمه ای از انسان. بت پرستی بت پرستیست، هر چند اولی کار گل است و دومی کار دل. کسر یک ستاره برای حرف بی ادبانه "جواد ساقی" که جز ناراحت کردن مخاطب سود دیگری ندارد. زبان الواتی با فحش ساخته نمی شود. تجربه می خواهد و ظرافت.
کاربر 86311
داستان، موضوع خوبی دارد. روایت به خوبی پیرامون یک شخصیت شکل می گیرد. راوی درست انتخاب شده. تعلیق های داستان نیز درست، به جا، و به اندازه هستند و ایجاد کشش می کنند. روایت خطی و استفاده از تکنیک بازآوری گذشته جهت افشای تدریجی اطلاعات، داستان خوشخوانی ساخته. زبان داستان هر چند قابل قبول است ولی دارای برخی اشکالات نگارشی است. استفاده از طلبه ای با چنین پیشینه و سابقه خانوادگی خوب بود، فقط دو جا خواننده یاد فیلم مارمولک می افتد: یکبار در پیامک به خادم مسجد، ویکبار دیگر موقع دعوا در ساندویچی.
Djavad Hosseini
داستانی رو که یه طلبه بنویسه خوندن نداره. معلومه میخواد مردم رو خر کنه و سواری بگیره
Eren
واقعا لذت بردم از خوندنش
zamani
عالی
فيروزه
داستانی گیرا
مريم
با کمی کار بیشتر بسیار بهتر هم میشد

حجم

۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰ صفحه

حجم

۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰ صفحه

صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد