نظرات کاربران درباره کتاب مهاجر

سلام،نویسندهء کتاب مهاجر هستم و شما را مهمان بریده ای دیگر از کتاب میکنم: گنجینه پاسخ داد: ای گوژپشتِ جسور، وجود ، یعنی استهلاک، اگر کسی زندگی کند وفایده ای نداشته باشد گمان می‌کنم که زندگی کردن را نمی داند ، به حالت افسوس میخورم که هیچ وقت لذت فداکاری وایثار رادرزندگی نمیفهمی، تو چون شیطان ابدی هستی و ابدیت تو ناشی از بی مصرفی تو است. عروسک با صدایی ترسان گفت:وای برشما،قلم صحبتهایتان را شنیده وخود را بر روی کاغذ لغزانده وهمه را ثبت کرده،وای برشما….وای برشما…. قلم با غرور گفت:چرا وای برآنها؟ازچه می ترسید؟چه کسی از حقیقت می ترسد؟ چرا باید از واقعیت بترسند؟سپس گنجینه را مخاطب قرار می دهد ومیگوید: "این منم که خالق کتابها هستم وآنها را آرایش میکنم و وجود تو را ضروری میسازم،درواقع باید مورد ستایش تو باشم،اما اکنون بگو تا بلغزم وخلق کنم. گوژ پشت گفت:"این خلق باعث تباهی ونابودی تو میشود." قلم جواب داد:ای تصویر تو هم از جوهروجود امثال من نقش بسته ای واین ما بودیم که با فدا وفنا کردن خود تو را خلق کردیم.