نظرات درباره کتاب دیدم که جانم می رود و نقد و بررسی خوانندگان | طاقچه
کتاب دیدم که جانم می رود اثر حمید داود آبادی

نظرات کاربران درباره کتاب دیدم که جانم می رود

امتیاز:
۴.۳از ۱۶۴۳ رأی
۴٫۳
(۱۶۴۳)
ــسیّدحجّتـــ
اوایل نگران بودم که نکند خوب نباشد اواخر نگران شدم که نکند زود تمام شود! در یک کلام: کاملا لذیذ بود...
کاربر 5305844
خیلی عالی بود حتما بخونین
طاها
عااالیه
حنانه قهار
دقیقا همینه لذتی که ادم از خواندن این کتاب می‌بره بی انتهاست
نون صات
بسمه یا انیس من لا انیس له "غارت عشق برده نقدم و جنس رشتهٔ عشوه بسته پودم و تار" و عشق، در رابطه با این کتاب به خودمون نقد دارم، به دلامون و اینکه چی شد که عشق، تحریف شد. وقتی باصفا شدی، وقتی نشستی زارزار گریه کردی و خالی شدی، وقتی توی اون حالت یه دوست عزیزی توی قلبته، اونوقت میفهمی عشق، ورای جنسیت و ورای تمام باورهای ماست. عشق، یعنی مخلص خالص بودن. یعنی رفیق. و ما از رفاقت چی میدونیم... کتاب حکایت عاشقی به سبک نور بود. کتاب حکایت رفاقت بود، از نوع جاویدالاثر. کتابای زیادی میخونیم در رابطه با مهر همسرانه؛ و رفاقت، ورای تمام اینها، باید بهش پرداخت. روح هرکس زوج آفریده شده، و اون زوج رفیقه. ان شاءالله توفیق، موهبت، نعمت داشتن یک همراه آسمونی رو بدست بیاریم و اگر آوردیم از دست ندیم. باید خوند، باید خوند تا فهمید رفاقت ینی چی، تا فهمید "مهر" حقیقی ینی چی تا فهمید مثلث عاشقی "ما، واسط/رابط/ عزیز زمینی و حضرت عشق"، یعنی چی.
کاربر ۱۱۸۶۱۸۷
روح هر کس زوج آفریده شده. بهش فکر کنید.
amin doroudian
یادمه هنگام خوندن قسمت های آخر کتاب فقط اشک بود که جاری می‌شد. قسمت هایی از کتابم از سیل اشک برآمده. دلیلش هم سن بودن خودم با مصطفی بود. تفاوت راه علت جاری شدن اشک بود.
کاربر ۱۵۲۵۲۷۲
آره واقعا
amin doroudian
گریه ی من بنا بر افتخار نکردن نبود ففط برای این ذگر کردم که تو این عصر که قلب آدمی سخت تر از سنگ میشه ، گریه با یک کتاب اتفاقی منحصر به فرد است.
ساحل نم ناک
از من میشنوی یک بار دیگه از این جور چیزها خواندی دیگه گریه نکن چون چشمات ظیف میشه خخخخخخ
نوکر اهـ𖣔ــل‌بیتم:)
کتابی است جامع و کامل در بستر غیرت و احساس و سختی و زیبایی سرگذشت ادم های اسطوره ای را شرح میدهد که واقعا خدایی بودند و دوستی هایشان از جنس هدف و زندگی بوده اهدافی همچو نزدیکی بیشتر به خدا و دراخر شهادت برای نسل ما که از این اتفاقات و صحنه ها هم خوشبختانه و هم متاسفانه بویی نبرده ایم کمکی بود برای درک کردن و تصور کردن حال و هوای مردان بی ادعای ان زمان👌فرجام کلام ارزش خواندن و کمی به فکر فرو رفتن را دارد
rose
این کتاب اشک منو درآورد خیلی احساس بود توش واقعا زیبا بود
فاطمه
اولش در خوندنش تردید داشتم.میترسسدم مثل بعضی کتابا فقط کلیشه باشه ولی نبود.خیلی خوب بود.کتابی که هم باهاش گریه کردم هم خندیدم هم تعجب کردم..توصیه میشه حتما👌🏻👌🏻
میترا لواسانی
یه دوست خوب,یه همراه,یه رفیق که در نوجوانی وقتی شرایط گناه هم فراهمه از آن دوری میکنه و باعث میشه یه دختر نوجوون هم دست از خطا بکشه, خیلی روح بلندی داشتی آقا مصطفی! امیدوارم در این وانفسا که گناه رواج پیدا کرده خواندن زندگی این شهید به عزیزای نوجوان و جوانمون کمک کنه مراقب خودشون باشن تا آلوده به گناه و حرام نشن. و سهم همه یکی از این دوستهای ناب بشه. خوشا بحال آقای داوود آبادی که این دوستی را تجربه کردن! واقعاً آقا مصطفی جانِ ایشون بودند و رفتنشون برای ایشون خیلی سخت بوده. میتونیم تصمیم بگیریم که مثل این شهید باشیم و دوست باشیم به معنای واقعی! ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می رود وان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود من مانده ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او گویی که نیشی دور از او در استخوانم می رود گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون پنهان نمی ماند که خون بر آستانم می رود محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان کز عشق آن سرو روان گویی روانم می رود او می رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می رود برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم می رود با آن همه بیداد او وین عهد بی بنیاد او در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می رود بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می رود شب تا سحر می نغنوم و اندرز کس می نشنوم وین ره نه قاصد می روم کز کف عنانم می رود گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل وین نیز نتوانم که دل با کاروانم می رود صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می رود در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود
mahla
نام من سرباز کوی عترت است.دوره ی آموزشیم هیئت است. پادگانم چادری شد وصله دار،سردرش عکس علی با ذوالفقار. ارتش حیدر محل خدمتم،بهر جانبازی پی هر فرصتم.نقش سردوشی من یا فاطمه است.قمقمه ام پر ز آب علقمه است.رنگ پیراهن نه رنگ خاکی است،زینب ان را دوخته پس مشکی است. اسم رمز حمله ام یاس علی،افسر مافوقم عباس علی(ع)...
کاربر ۲۰۱۷۳۹۵
شعر زیبایی بود
کاربر ۲۷۷۰۳۸۴
خیلی زیباست
کاربر ۸۷۴۰۰۱
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
هشنا
چرا این کتاب انقدر برای من عجیب است شهید مصطفی اگه واقعا با معرفتی منم با خودت ببر
سیده
این کتاب واقعا محشر بود شهادت سن و سال نداره عقل و انسانیت و عبودیت می خواد که هر کسی نداره .... اللهم ارزقنا توفیق الشهادت فی سبیلک
سیده
بله با نظرتون موافقم
آلوین (هاجیك) ツ
یکی دیگه اِز کتابای گمشده ی من:) آقای داوودآبادی مهمان خندوانه بودن، کتابایی را خودشون پیشنهادی خوندنشا دادن... اسمشونا نوشته‌بودم صفحه اولی کتاب زیستم (احتمالا اون موقعم طبق معمول مثلا درحال زیست خوندن بودم 😁) و بعدم که باز فراموشم شده! کتابها اینها بودن: دیدم که جانم میرود، تبسم های جبهه، شهید بعدازظهر، پهلوان سعید، نامزد خوشگل من. این آخری رو فرمودن بسیار گریه‌دار و قشنگ هستش (تو کتابم نوشتم 😊). *** و حالا درمورد کتاب... خدا میدونِد چقد ذووق دارم اِز خوندنش! خدا همه‌ی کتابهای گمشده ی همه را بهشون برگردونِد 😊 بسیار تچکرمندم اِز آقا سالار بزرگوار بخاطر پیشنهادشون:) رابطه‌ی فراتِر اِزیه دوستیِ معمولی بین حمید و شهید مصطفی، شبیه به رفاقِتی بیش اِز حد صمیمی (در ابعاد زیاااد) بین من و یکی از دوستامه که با خوندنی این بخشایی که مربوط به رفاقِتِشون بوده، بسیاار دلتنگش شدم... 😊 نثر دلنشین و بی تکلفی دارِد که آدم کِیفِشا میبِرِد :)) به جرئت میتونم بگم کتابیه که حتی اِگه کِسی خدای نکرده از کتابای دفاع مقدس گریزانه یا جذبش نمیکونِد (به دور اِز طاقچه ای ها) ، با خوندنی این کتاب به کل نِظِرِش عوض میشِد! 😁 به شدت پیشنهاد میکونم:)))
میـمْ.سَتّـ'ارے
اگر اومدید سراغ این کتاب بهتون بگم که خودتون رو آماده کنید برا سوختن درد کشیدن و اشک ریختن... نثر کتاب ثقیل و سنگین نیست و مخاطب رو ترغیب میکنه به ادامه داستان صفا وصمیمیتی که تو دوستی مصطفی و حمید موج میزنه تو هیچ رفاقت زمینی نمی تونید پیدا کنید و در آخر باید بگم لذتی که تو خوندن زندگی نامه شهدا هست هیچ کجای دنیا پیدا نمیشه. *********** اگر میخواهید یک دوست شهید داشته باشید این نوشته رو ادامه بدید گام اول: عکس ها ی شهدا رو نگاه کنید و ببینید کدوم شهید جذبتون میکنه گام دوم:با دوست شهیدتون عهد ببندید تا لحظه مرگ پای رفاقت باهاش بمونید گام سوم:هر چه قدر میتونید عکس و صوت و فیلم از شهید مورد نظرتون جمع کنید گام چهارم:ثواب اعمال نیکتون رو هدیه کنید به دوست شهیدتون گام پنجم:خودتون رو با شهید درگیر کنید مثلا بک گراند گوشیتون عکس شهید رو بگذارید گام ششم:در حضور شهید گناه نکنید گام هفتم: در کارِتون استمرار داشته باشید تا کم کم شهید بهتون پاسخ بده یا علی✋
شهرام جوان
واقعا عالی بود. آخراش خیلی دردناکه اشک آدم در میاد. حتما بخونید.
کاربر ۱۱۴۷۱۱۷
دقیقا
کاربر ۸۷۰۹۳۰
سلام،لطفا کتابهای دفاع مقدس رو هم رایگان داشته باشید تا در این ایام که به خاطر ویروس خونه هستیم استفاده کنیم
علیرضا
پیشنهاد عالیییی
hananeh
منم موافقم
iraj
موافقم👍
علی
کتاب رو وقتی شروع کردم تا آخرش از جایم بلند نشدم !!
محمد۳۱۳
بسم الله کتابی روان و خودمونی شخصیت مصطفی بهمون ثابت کرد اگه راه رو درست بری قطعا تهش خود خداست....دل پاک مصطفی واقعا برام جالب بود مصطفایی که خدا امتحانش میکنه و پاک پاااااک میشه و شهید میشه.میتونه الگوی خوبی برای هممون باشه....روحش شاد
kosar
بسیار کتاب زیبایی است حتما سری هم به مزار شهید بزنید قطعه26 ردیف 94 شماره 9 التماس دعای شهادت
kosar
حتما کیانا خانم ، انشاءالله به مدد و نگاه شهید حاجت روا شوید
كيانا
برای من امکانش تقریبا صفره سر زدن به مزار این شهید ، هر چند از دور براشون فاتحه و صلوات میفرستم اما اگه شما رفتید از شهید بخواید برای من دعا کنند
sadeghi
تازه کتاب را تموم کردم وهنوز تحت تاثیر این کتاب زیبا هستم,عالی بود, جوانی ۱۷ساله بااین سطح بالا از ایمان واعتقاد واقعا تحسین برانگیز است,من موقع خوندن کتاب مدام به این فکر میکردم که این تنها گوشه ای از زندگی واعتقادات شهدای جوان وعزیزی است که ما در راه حفظ میهنمون دادیم وچقدر اقا مصطفی ها هست که ما باید درموردشون بدونیم. در رفتن جان از بدن، گویند هر نوعی سخن من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم می رود
کتاب
خیلی هم عالی
علی جعفری خرمی
این کتاب عالیه شخصیت خود شهید و ارتباطش با نویسنده که توی این کتاب نوشته شده خودش یه سبک زندگی قشنگه اگه بحث رفاقت براتون مهمه این کتاب رو بخونید و رفاقت رو یاد بگیرید
Zeinab
شرح حال شهید مصطفی کاظم‌زاده از زبان دوستشون حمید داودآبادی. به نظرم بیشتر از اینکه در مورد شهید کاظم‌زاده صحبت شده باشه در مورد حال و هوای جبهه و جنگ صحبت شده، در مورد خوب و بد جنگ توأم با هم، آدم‌هایی که لزوما صفر و صدی نیستند و میشه درکشون کرد، و فضای اون دوران. جالبه که نوجوونهایی به این کم سن و سالی، مثل شهید کاظم‌زاده، به چنین درکی از زندگی و به چنین معرفتی رسیده بودند. دوستی عمیق بین مصطفی و حمید هم برام جالب بود. ولی خب یکی رفت و یکی موند... و چقدر بخش‌های پایانی کتاب اندوهناک بود... مخصوصا فکرم مشغول اون مادری شد که سه پسرش به نوبت شهید شدند.

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۰۳ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۰۳ صفحه

صفحه قبل
۱
۲
...
۸۲صفحه بعد