بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب گلناز | طاقچه
کتاب گلناز اثر مرضیه حجازی

بریده‌هایی از کتاب گلناز

نویسنده:مرضیه حجازی
امتیاز:
۳.۴از ۱۰۶ رأی
۳٫۴
(۱۰۶)
با صدای افتادن ننه صدیق همه به خودمون اومدیم و توی سر و مغز خودمون می‌زدیم. دایی یوسف و بهمن ننه صدیق و بغل کردن و بردن سمت مریضخونه. آقاجون کنج دیوار نشسته بود و زل زده بود به بدن بی‌جون ننه گلناز و بی‌صدا اشک می‌ریخت حال همه بد بود و هیچکس نمی‌تونست کسی رو آروم کنه. اصغر کوبید توی سرش و نشست روی زمین در حالی که گریه بهش امون نمی‌داد گفت منِ خاک بر سر دیشب دیدم حال زن عمو خوب نیست از خواب بیدار شدم دیدم روی تخت نشسته و دستش و گذاشته روی سینه‌ش به سختی باهام حرف زد و گفت تو هم اومدی وضو بگیری؟ از این حرفش تعجب کردم حس کردم می‌خواد من و دست به سر کنه ولی اینقدر خوابم می‌اومد که وقتی گفت خوبم حرفش و باور کردم با این حال وقتی رفتم توی اتاق از پشت پنجره نگاهش کردم وقتی خوابید روی تخت و پاهاش و جمع کرد گفتم
Arefeh Farahbakhsh
زبونت درازه خدا تقاص تک تک کاراتو بده الهی درد بگیری که نه بمیری و نه بمونی گوشه خونه بیوفتی و کسی نباشه یه قاشق غذا دهنت بذاره.
کاربر ۳۶۵۸۳۰۸
صغری خانم زمین بخوره و گفت ننه اول من و بکش بعد گلناز و مگه من مرده باشم که تو دیگه دست به زن من بذاری. صغری خانم مثل گاو زخمی غرید و شروع کرد به زدن خودش و گریه کردن لیلا بی تفاوت دس
کاربر ۳۶۵۸۳۰۸

حجم

۲۲۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

حجم

۲۲۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
۱۰,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد