بریدههایی از کتاب از انجمن حجتیه تا سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی
۳٫۸
(۴)
امروز اسناد و مدارکی که بهدست آمده خیلی روشن نشان میدهد که در زمان محمدرضاشاه، لیست نمایندگان توسط [اسدالله] علم و دور و بریهای اعلیحضرت بسته میشد و قرار میشد که اینها وارد مجلس شوند. یک انتخابات فرمایشی هم برگزار میشد.
لذا انتخابات قبل از انقلاب بهخصوص در دههٔ ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ که دیکتاتوری رژیم کامل شد دیگر کارکرد واقعی و جدی در ایران نداشت. به همین دلیل هم انتخابات خیلی سرد برگزار میشد و مردم هم انگیزه و علاقهای برای شرکت در آن نداشتند و دچار نوعی بیتفاوتی و بیگانگی سیاسی با کل دستگاه اداره کشور شده بودند.
قریشی
قبل از انقلاب مسأله انتخابات واقعاً برای مردم مطرح نبود. مردم زندگی خودشان را میکردند. زیرا که هیچ تأثیری در شرکت یا عدم شرکت خودشان در انتخابات نمیدیدند. چون به هر حال ساز و کارهای تصمیمگیری و مدیریت کشور دموکراتیک نبود و واقعیت این است که انتخابات مجلس رژیم فرمایشی بود.
قریشی
اسناد و مدارکی که بهدست آمده خیلی روشن نشان میدهد که در زمان محمدرضاشاه، لیست نمایندگان توسط [اسدالله] علم و دور و بریهای اعلیحضرت بسته میشد و قرار میشد که اینها وارد مجلس شوند. یک انتخابات فرمایشی هم برگزار میشد.
لذا انتخابات قبل از انقلاب بهخصوص در دههٔ ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ که دیکتاتوری رژیم کامل شد دیگر کارکرد واقعی و جدی در ایران نداشت. به همین دلیل هم انتخابات خیلی سرد برگزار میشد و مردم هم انگیزه و علاقهای برای شرکت در آن نداشتند و دچار نوعی بیتفاوتی و بیگانگی سیاسی با کل دستگاه اداره کشور شده بودند.
قریشی
اصولاً قبل از انقلاب مسأله انتخابات واقعاً برای مردم مطرح نبود. مردم زندگی خودشان را میکردند. زیرا که هیچ تأثیری در شرکت یا عدم شرکت خودشان در انتخابات نمیدیدند. چون به هر حال ساز و کارهای تصمیمگیری و مدیریت کشور دموکراتیک نبود و واقعیت این است که انتخابات مجلس رژیم فرمایشی بود.
قریشی
فضای انتخاباتی بین خود همان دوروبریهای اعضای دولتی و رسمی بود. اصلاً در میان مردم بحث انتخابات مطرح نبود و مشارکت در انتخابات اصلاً معنا و مفهومی برای مردم نداشت. احزاب ماشین راه میانداختند و با بلندگو برای کاندیداهاشان تبلیغات میکردند ولی مردم اصلاً توجه نمیکردند. مردم با سیاست و با وجه سیاسی رژیم بیگانه بودند. یک نوع بیگانگی سیاسی کاملاً حکمفرما بود و خب ترس و رعبی هم که از ساواک وجود داشت، اجازه نمیداد حتی آنهایی که سیاسی بودند بتواند به راحتی با هر کسی صحبت کنند.
قریشی
در عین حال به تضاد طبقاتی هم دامن میزد. مشکلی که نه فقط در آبادان، بلکه در سراسر کشور کم و بیش دیده میشد.
قریشی
ولی باید بدانیم در دوران سابق، فقر، تضاد طبقاتی و محرومیت هم کم نبود و من خودم این را تجربه کردم. مادر بزرگ من پیرزنی بود که در سال ۱۳۵۴ در بازار سده آبادان حمله قلبی بهش دست داد و از دنیا رفت. از آنجا بردندش به شیر و خورشید و به قبرستان. یکی از آرزوهایی که مادربزرگم داشت و تحقق نیافت زیارت مشهد بود. به همین سادگی. آرزو داشت برود مشهد ولی نمیتوانست برود. به حال سفر مشهد مستلزم یک هزینهای بود و خیلیها نداشتند که این هزینه را بدهند.
قریشی
ببینید ما در محلاتی زندگی میکردیم که توی کوچه جوبهای آب پرلجنی با عرض بیش از یک متر وجود داشت و بعد تمام فاضلاب خانهها میآمد وارد این جویها میشد. بچهها توی این جوبها بازی میکردند. در دههٔ چهل آب لولهکشی هم نبود و سر هر کوچهای بمبو گذاشته بودند و چه درگیریهایی که بر سر رعایت نوبت و مسائل دیگر پیش نمیآمد.
آبادان، شهر طبقاتی بود
قریشی
ما در محلاتی زندگی میکردیم که توی کوچه جوبهای آب پرلجنی با عرض بیش از یک متر وجود داشت و بعد تمام فاضلاب خانهها میآمد وارد این جویها میشد. بچهها توی این جوبها بازی میکردند. در دههٔ چهل آب لولهکشی هم نبود و سر هر کوچهای بمبو گذاشته بودند و چه درگیریهایی که بر سر رعایت نوبت و مسائل دیگر پیش نمیآمد.
آبادان، شهر طبقاتی بود.
قریشی
وقتی آبادان پیش از انقلاب را تداعی میکنیم نباید فقط آن بخش مدرنیزهای که واقعاً در همه زمینهها با تهران رقابت میکرد، به ذهن بیاوریم. یعنی دو چهره آبادان را باید با هم دید. یک چهره، چهرهٔ مدرن امروزی و پیشرفته؛ و یک چهرهٔ عقبمانده و فقیر و دارای حداقل امکانات. احمدآباد و مخصوصاً سده و کوی ذوالفقاری از نظر بهداشت و فضاهای شهری وضع بدی داشتند.
قریشی
شهرِ نو منظورتان خانه فساد است؟
بله. آنموقع معروف بود به شهرِ نو. الان یک کتابخانه ساختهاند آنجا. آنجا شهرِ نو بود مثل محلهٔ جمشید تهران. بعدها در سالهای ۱۳۴۷ و ۴۸ و ۵۰ آخوندهایی که به آبادان میآمدند یکی از محورهای انتقاداتشان روی منبر، این شهر نو بود که چرا در این شهر باید این شهر نو وجود داشته باشد. شهرِ نوی آبادان هم شهرِ نوی معروفی بود، بهطوریکه از خیلی از شهرها و استانهای دیگر برای این کار به آبادان میآمدند و حتی از کشورهای اطراف مثل کویت و امارات هم میآمدند. ظاهراً شهرِ نوی بینالمللی بود.
قریشی
در مورد عروسیها یک چیزهایی که در خاطرم مانده این است که یک عروسی نبود که بساط عرق خوردن و به دنبالش دعوا و عربدهکشی و بزن بزن نباشد.
قریشی
مشروبفروشی زیاد بود. خیلی زیاد بود. مشروبفروشیهای کلاس بالا در خیابان امیری بود و انتهای لین یک- دور و بر سینما ایران- چند تا مشروبفروشی بود.
قریشی
فقط یک جملهٔ آقای صامت هنوز توی گوشم هست که وقتی من را داشتند از توی خانه میآوردند بیرون، فحش میداد و با فریاد بلند گفت که آی مارکسیستهای اسلامی شما که میگوید با رژیم باید مبارزه کرد، خب بروید مبارزه کنید، حکومت اسلامی درست کنید، بعد که درست کردید یک پستی هم به ما بدهید. این را به مسخره میگفت. نشان به آن نشانی که سال ۵۷ انقلاب شد، حکومت جمهوری اسلامی تشکیل شد و آقای صامت اولین پستش را گرفت! اول شد استاندار کرمانشاه و بعد شد مدیرکل دخانیات کل کشور و بعد در همین مدیرکلی دخانیات کل کشور بود که به اتهام اختلاس آقا را دستگیر کردند و من خیلی تعجب کردم. چون انجمنیها به لحاظ شخصیتی آدمهای خیلی متشرعی بودند.
محمد
حجم
۴۲۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۴۲۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
قیمت:
۱۲,۵۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد