بریدههایی از کتاب تختخواب دیگران
۳٫۴
(۴۶)
«خشکی شاید سنگدل باشد اما دریا هیچ دلی ندارد.»
نیما
چقدر گناه دارد ذهن ما که در مقابل تصاویرِ نادلخواه مقاومت میکند.
sara
لحظههایی است که یک جور گمراهی شیرین سراغ ذهن آدم میآید. یاد آدمهای رفته، مکانهای تسلیبخش، ماجراهای پرشور یا ناکام، رازهای مگو، امیال نامعمولِ دلفریب، دردهای شیرین عمیق. یکدفعه خیال میکنی جواب سؤالی را گرفتهای که مدتهاست با تو بوده. این همان گمراهی شیرین است.
keivan
«جویدن یک خاطره تنها رخدادی نیست که حین آشناسازی روی میدهد.
Eli
رهاشدنی بیرنگ و
مشعوف،
غریقی متفکر گاهی فرو میرود...
soheilaaa87
آیا میل به انس با فضاهای غریبه بهخاطر وجود تصاویری متناظر در ذهنمان نیست؟ تصاویری که هیچوقت ندیدهایم اما ساختهٔ تمایلات و توقعاتمان از مکان یا انسانی جدید و نادیده است. حریم ممنوعه و وسوسه و زیبایی کنار هم جمع میشوند و ما با کسی سوار کابین چرخوفلک میشویم، کسی که شبیه تصاویر ذهنی ماست.
f Samani
سفرْ عزیمت جانهای ناآرام است.
f Samani
«غرقشدهها آدمهایی هستند که دنبالهٔ رؤیابافیشان [در ساحل] را در آب ادامه دادهاند»
آزاد
همانطورکه آدم از غربت میترسد اما سفر میکند.
کاربر ۴۷۹۵۷۵۸
مثل وقتی که از کسی میپرسیم آیا هیچوقت به فلان شهر رفته. لبخند پهنی روی صورتش مینشیند، و با مکث میگوید نه. خودش است؛ او هرگز آنجا نبوده اما هزار بار در خیابانهای آن شهر قدم زده، کسی را آنجا دیده که هرگز فراموش نمیکند، او حتی چرم صندلی رستوران ساحلی را لمس کرده است.
somi
اما یک اتفاق ثابت و همیشگی در مورد کپیها میافتد؛ اینکه زمانْ دوستشان ندارد، زمان دشمن آنهاست، چراکه با گذشت سالها همهٔ کپیها موهبت توجه و تحسین را از دست میدهند، مثل برجوباروهای ماسهای که تا شبْ مدّ دریا چیزی ازشان برای تحسین باقی نمیگذارد. زمان از موجهای شبانه سنگدلتر است.
کاربر ۱۶۶۲۳۹۶
بعدها در سفرنامهاش مینویسد که آن معصومیت افراطی او را یاد دوران بلوغ انداخته بود. «وقتی هوایی سفید از کنار دندههای انسان عبور میکند و شانههایش از شهوت خم میشود و انسان اگر دستش را بلند کند، ستارهها را لمس خواهد کرد.» میگوید در این حالت بعضیها سخت تنها میشوند، آدمهایی هم به کتاب پناه میبرند، اما او مثل بعضیهای دیگر به فکر خودکشی میافتد. نه آن خودکشی که سالهای بعدی عمر بهش فکر میکنیم. یک جور نومیدی مطبوع که آدم میخواهد روان پردردش را به آب رودخانه بیندازد؛ انسان از زیادی هوس و شور و هیجان میخواهد نابود شود.
کاربر ۱۶۶۲۳۹۶
بعدها در سفرنامهاش مینویسد که آن معصومیت افراطی او را یاد دوران بلوغ انداخته بود. «وقتی هوایی سفید از کنار دندههای انسان عبور میکند و شانههایش از شهوت خم میشود و انسان اگر دستش را بلند کند، ستارهها را لمس خواهد کرد.» میگوید در این حالت بعضیها سخت تنها میشوند، آدمهایی هم به کتاب پناه میبرند، اما او مثل بعضیهای دیگر به فکر خودکشی میافتد. نه آن خودکشی که سالهای بعدی عمر بهش فکر میکنیم. یک جور نومیدی مطبوع که آدم میخواهد روان پردردش را به آب رودخانه بیندازد؛ انسان از زیادی هوس و شور و هیجان میخواهد نابود شود
کاربر ۱۶۶۲۳۹۶
آیا خیابان بدون پیادهروی دیگری هم در دنیا هست که آنجا مغازهٔ آباناری و نمایندگی ساعت رولکس و داروخانه سالها کنار هم باشند بدون اینکه مایهٔ تعجب کسی شوند؟
نیما
آیا اینجا هم عابرها از چراغ قرمز رد میشوند؟ آنجا فروشندهها مؤدبترند، اینجا هم قطارها با تأخیر میرسند؟ ما در پی این شباهتها و تفاوتها دیر یا زود به آن سؤال همیشگی میرسیم؛ آیا واقعاً همهجا آسمان همین رنگ است؟
نیما
آگوستین قدیس نوشته بود «قلبهایمان بیتاباند» و، هزار و پانصد سال بعد، بودلر انگار همان جمله را ادامه داده بود: «پس ترجیح میدهیم هر جایی بیرون این جهان زندگی کنیم.»
Farnaz Hooshyar
عظمت مثل معنایی منتقل میشود و مثل هشداری باقی میماند.
نیما
«وقتی هوایی سفید از کنار دندههای انسان عبور میکند و شانههایش از شهوت خم میشود و انسان اگر دستش را بلند کند، ستارهها را لمس خواهد کرد.» میگوید در این حالت بعضیها سخت تنها میشوند، آدمهایی هم به کتاب پناه میبرند، اما او مثل بعضیهای دیگر به فکر خودکشی میافتد. نه آن خودکشی که سالهای بعدی عمر بهش فکر میکنیم. یک جور نومیدی مطبوع که آدم میخواهد روان پردردش را به آب رودخانه بیندازد؛ انسان از زیادی هوس و شور و هیجان میخواهد نابود شود.
کاربر ۳۲۳۴۱۴۴
چه باک وقتی باد از روی تنهایمان که تبدار از آفتاب و نمک است میگذرد. حولهها، چترها، و کلاههای رنگی، عطر مرباهای تابستان را دارد، و از دور میشود یکی از آدمهای طرحهای دین وست باشیم که مثل هزار تکه کاغذرنگی روی شنهای سفید ساحل تا سبزآبی اطلس پخش شدهاند.
neginyp
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
قیمت:
۹۲,۰۰۰
تومان