بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب حکایت دو شهر | طاقچه
تصویر جلد کتاب حکایت دو شهر

بریده‌هایی از کتاب حکایت دو شهر

نویسنده:چارلز دیکنز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۱۱ رأی
۴٫۰
(۱۱)
همه آدم‌های دوروبر، کارشان، یا بیکاریشان، را رها کرده و به‌شتاب خود را به محل رسانده بودند و از شراب بشکه می‌نوشیدند. سنگ‌های سخت ناهموار خیابان که انگار به این منظور طرّاحی و در هر جایی از خیابان کار گذاشته شده بودند تا به هر موجود زنده‌ای که پایش به آنجا می‌رسد، آسیب برسانند، با سدکردن راه شراب، حوضچه‌های کوچکی ایجاد کرده بودند که دور هر یک، به تناسب اندازه آنها، گروه یا جماعتی که مرتّب به هم تنه می‌زدند، جمع آمده بودند. بعضی، دو دست خود را به هم وصل کرده و آن را به شکل قاشقی درآورده بودند، و جرعه‌جرعه از آن می‌نوشیدند، یا سعی می‌کردند به زنانی که بر دوش آنها خم شده بودند، کمک کنند پیش از آنکه همه شراب از لای انگشتانشان بریزد، از آن بیاشامند؛ دیگران، مرد و زن، لیوان‌های سفالی کوچک شکسته و معیوبی را به داخل چاله‌ها فرو می‌بردند، یا حتّی از دستمال‌هایی که بر سر زنان بسته شده بود، استفاده می‌کردند و شراب آغشته‌شده به آنها را به دهان کودکان می‌چلاندند؛ جمعی، سدهای خاکی کوچکی درست کرده بودند تا از به‌هدررفتن شراب جلوگیری کنند؛ تعدادی، با راهنمایی تماشاگرانی که در پنجره‌های بالای خانه‌ها بودند، به این طرف و آن طرف می‌پریدند تا نهرهای کوچک شراب را که در مسیرهای دیگری به‌راه افتاده بود، ببندند؛ عدّه‌ای هم توجّه‌ِ خود را به تکه‌های خیسِ دُرد شراب معطوف کرده بودند و آنها را می‌لیسیدند، و حتّی قطعات خیسِ آغشته به شراب را با لذّت بسیار زیاد می‌جویدند.
کتاب خورالدوله
راهزن شب، کاسب روز بود
m.mah

حجم

۸۷۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۷۶ صفحه

حجم

۸۷۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۷۶ صفحه

قیمت:
۶۸,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد