بریده‌هایی از کتاب خنجر سپید شب

هیچ‌کس مثل علی نمی‌شود

ولی علی با همه فرق دارد

هیچ‌کس مثل علی نمی‌شود.

فتنه از وقتی آغاز شد که یهودیان مشاور و هم‌نشین خلیفه شدند. یکی مثل تو، پیرمرد!

علی را دوست دارم.

من به‌خاطر خدا و پیامبرش، علی را دوست دارم.

یا شهادت در راه آرمان‌هایمان، یا پیروزی! من راه سومی در زندگی‌ام ندیده‌ام و بدان فکر نکرده‌ام.

کاش می‌شد این سینه را شکافت و جای تیرهای نامرئی را در آن دید.

کاش فرزندی داشتیم. آن‌وقت تو این‌قدر تنها نبودی. شاید برای این‌که به چیزی تعلقی نداشته باشیم، خداوند نخواسته به ما فرزندی بدهد.

کاش تو هم زن داشتی و می‌دانستی که وقتی این زن‌ها به چیزی پیله می‌کنند یعنی چه!

یا شهادت در راه آرمان‌هایمان، یا پیروزی! من راه سومی در زندگی‌ام ندیده‌ام و بدان فکر نکرده‌ام.

به هرجا که رفتی بگو مردی از خاندان بنی‌امیه، نام علی را با عشق فریاد می‌زد.

به هرجا که رفتی بگو مردی از خاندان بنی‌امیه، نام علی را با عشق فریاد می‌زد.

معاویه نیرنگ‌باز، سپاهیان دیگری را نیز، مخفیانه فرستاده است. سپاهیانی که نیزه نداشتند ولی همیان‌های پر از سکه داشتند و با وزوزهای شبانه خود هر دل مستحکمی را به لرزه درمی‌آوردند.

با آمدن اسلام، نیازی به عشیره و خون قبیله نیست.

به هرجا که رفتی بگو مردی از خاندان بنی‌امیه، نام علی را با عشق فریاد می‌زد.

امیر زنده بادا! فتنه‌ها جز با تیزی شمشیر نخواهد خوابید.