بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب به نام یونس | طاقچه
تصویر جلد کتاب به نام یونس

بریده‌هایی از کتاب به نام یونس

نویسنده:علی آرمین
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۱۵ رأی
۳٫۹
(۱۵)
«مشکلات یا راه‌حل دارد یا ندارد. اگر راه‌حل داشته باشد که حلش می‌کنی، اگر نداشته باشد که دیگر غصه خوردن فایده نداره مؤمن.»
n re
قرص باش مرد. تو تکیه‌گاه خانه‌ای. اگر تو بخوای بی‌تابی کنی وای به حال زن و بچه‌ت.»
n re
آرزو کرد ای کاش همیشه او هایدی مانده بود و خودش پیتر، آن‌وقت باز فرصتی پیدا می‌کردند تا بتوانند با هم باشند؛ راحت حرف بزنند و از دنیای سادگی و صداقت کودکی‌شان لذّت ببرند.
n re
نفس عمیقی کشید و گفت: «ببین آقا برات‌علی، حرف آخرم را بزنم و برسم کلاس. اگر می‌خوای نداشته‌هات را به دست بیاری، همیشه داشته‌هات را دست‌کم نگیر.»
علیرضا دولتی
تاریکی محض بود و ظلمت در ظلمت. لحظاتی بی‌حرکت ماند. سکوت محض؛ تاریکی مطلق. صدای گریه‌اش سکوت چاه را شکست. سرجایش زانو زد. به‌شدت گریه می‌کرد و ذکر یونسیه زمزمه می‌کرد. «لا اله الّا انت، سبحانک انّی کنت من الظالمین...»
ۅصـــــاݪ
مطلب ناقص مثل مار زخمی می‌مانه
n re
اگر می‌خوای نداشته‌هات را به دست بیاری، همیشه داشته‌هات را دست‌کم نگیر.»
tadai
«هر سحرم ز لامکان، می‌رسد این ندا، ندا/ درگه فیض بسته نیست، طالب من، بیا، بیا...»
tadai
«گفت مشق نام لیلی می‌کنم/ خاطر خود را تسلّی می‌کنم»
n re
«خدا تاریکی و عدم را به‌وجود نیاورده. خدا نور و موجودات را به‌وجود آورده...»
n re
«آن چشمه که گویند نهان در ظلمات است/ گر هست به‌جز چشم تری در سحری نیست...»
n re
هاشم تکه‌چوبی از روی زمین برداشت و پرت کرد داخل حلب و نشست پشت قلیانش. شلنگ قلیان را از انتهای دسته به‌سمت خودش خم کرد و به یونس تعارف کرد. یونس تشکر کرد. «ایراد ما را نگیر حج‌آقا، ما نافمان را با قلیان چیدند.» «ما که سهله آقاهاشم؛ شاه عباس صفوی هم هر کاری کرد نتونست این عادت را از مردم بگیرد.»
n re
. اگر می‌خوای نداشته‌هات را به دست بیاری، همیشه داشته‌هات را دست‌کم نگیر.»
محمد
«هر سحرم ز لامکان، می‌رسد این ندا، ندا/ درگه فیض بسته نیست، طالب من، بیا، بیا...»
بهار
اگر می‌خوای نداشته‌هات را به دست بیاری، همیشه داشته‌هات را دست‌کم نگیر
n re
«تهمت زدن اشتباهه؛ حتی اگر نسبت به کسی باشد که کارهای خلافی انجام داده و یا دشمنت باشد.»
n re
«یتیم که بویی، خر زندگی لنگه؛ چه پسر باشی و چه دختر. باید کار کنی تا چرخ زندگیت بگرده.»
n re
«خواب دیدم توی صف محشر ایستاده‌م. گفتم یعنی همین؟ همه‌چیز تمام شد...؟!»
n re
«وقتی از یوسف سؤال کردند خوش‌ترین لحظهٔ زندگی‌ات کی بوده، گفت زمانی که تو چاه بودم و با خدا تنها...»
n re
«نور را با تاریکی اندازه می‌گیرند...»
n re

حجم

۱۴۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

حجم

۱۴۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

قیمت:
۴۹,۹۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد