بیبی توی قلبم، اولین پرستارم باقی میماند.
او پرستار خاص من است
و همیشه،
حتی اگر کیلومترها دور از من،
منتظر نسیم خنک فلوریدا باشد،
باز هم بیبی من خواهد بود.
ملیسا انصاری
چشمهای مامان قرمز
و لپهایش سرخ بود.
پرسیدم: «گریه میکنی؟»
خندید، اشکهایش را پاک کرد
و گفت: «آره، فکر کنم؛
همیشه آخر قصهها گریهام میگیرد.»
درست است
همیشه پایان خوشِ قصهها، اشک مامان را درمیآورد.
ملیسا انصاری
چشمهای مامان قرمز
و لپهایش سرخ بود.
پرسیدم: «گریه میکنی؟»
خندید، اشکهایش را پاک کرد
و گفت: «آره، فکر کنم؛
همیشه آخر قصهها گریهام میگیرد.»
درست است
همیشه پایان خوشِ قصهها، اشک مامان را درمیآورد.
ملیسا انصاری
امیدوارم تابستانِ تو بهتر بوده باشد.
از ته قلبم امیدوارم.
کاربر ۲۸۸۵۳۶۲