بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پیله | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب پیله

بریده‌هایی از کتاب پیله

نویسنده:احسان عبدی
انتشارات:انتشارات آرنا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۸از ۲۵ رأی
۴٫۸
(۲۵)
هرگاه او را از دور می‌دیدم، یا هنگامی که از کنارم می‌گذشت، نوعی کشش عجیب از او را در وجود خودم حس می‌کردم. یک سمپاتی خاص و منحصر به فرد که هیچگاه در طول زندگی اینچنین تجربه اش نکرده بودم. درست مثل تاّثیر جاذبهٔ ماه بر روی آب دریا که موجب جذر و مد می‌شود؛ یا مثل عبور یک دنباله‌دار از کناره یک سیاره که روی مدار چرخش آن تاّثیر داشته باشد
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
امروز فهمیدم اگر حساب خودم نرسم و بزارم کارهای زشتم مثل علف‌های هرز وجودم را بگیره و به تکرار و انجامشان عادت کنم، در نهایت تبدیل به یک انسان پست و فرومایه و مطرود می‌شم. شخصیتم چنان کج و بد بار میاد که اگر خودم و تمام دنیا هم برای تغییرش هم قسم بشیم، باز هم زورمان به این هیولای درونی نمی‌رسه.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
وقتی یک عیب و خصلت بد توی وجود آدم ریشه دواند و نهادینه شد، ازش فاصله گرفتن خیلی سخت می‌شه. وای به حال روزی که این عیب هم با بالا رفتن سن، با آدم رشد کنه و بالا بیاد. دیگه ریشه‌کن کردنش محال ممکنه! من جوان اگر فقط یک هفته سر سفره‌ام به جای آب، نوشابه باشه، تا چند وقت بهانه‌اش را می‌گیرم. پس چرا اینقدر خوش‌بینانه انتظار دارم عیبی که یک عمر با تو پیرمرد همراه شده و در تمام وجودت رخنه کرده به همین سادگی کنار گذاشته بشه؟!
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
من فکر می‌کردم هر آدمی که دور خودش پیله تنیده باشه یک روزی توان پروانه شدن پیدا می‌کنه. فکر می‌کردم که انسان اگر بخواد، توان این‌را داره که از شخصیت بدی که برای خودش درست کرده، فاصله بگیره. اما اشتباه فکر کردم! قرار نیست که همهٔ پیله‌ها پروانه بشن. الان می‌فهمم که انتهای ماجرای زندگی همهٔ آدم‌ها قرار نیست همیشه ختم به خیر بشه. عاقبت به خیری یک قاعدهٔ کلی نیست آقاجان!
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
با دقت نظر می‌اندازم تازه متوجه می‌شم که این همه نویسنده و کارگردان و آرتیست و لوکیشن، فقط می‌خواستند هرکدام به نحوی زاویه‌های مختلف زندگی را حالا چه خوب، چه بد، به تصویر بکشند. حتی در ژانرهای اکشن یا کمدی. هر کدام برایم پیامی داشتند و هنر خوب زندگی کردن یا نتیجه بد بودن را برایم ترسیم می‌کردند. اما من توی این همه‌سال فقط دنبال این بودم که هنرپیشهٔ فلان فیلم کیه و فیلم چه جور شروع میشه و به اتمام می‌رسه. راستش بیشتر دنبال داستان و هیجانش بودم تا روح پنهان فیلم. اگر از هر فیلمی که تا به حال نگاه کرده‌ام، یک تلنگر کوچک می‌خوردم الان این وضعیتم نبود و عاشق تمام زندگی‌ام می‌شدم.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
عشق یک نعمت خدادادیه که مثل رودخانه از جلوی باغ زندگی هر آدمی در حال گذره. وظیفهٔ ما اینه که از این رودخانه، انشعاب‌های زیادی توی باغ زندگی باز کنیم و اون آب را هدایت کنیم پای تک‌تک درخت‌ها. نه اینکه کلش را بریزیم پای یک تک‌درخت. خب معلومه اکر بخواهیم این‌کار را بکنیم تمام باغ پژمرده و خشک می‌شه تا یک درخت بیشتر از آنچه نیازشه آب بخوره!
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
-ببین پسر جان! عشق و علاقه‌ات به فیلم و سینما ستودنیه. نمی‌خوام به این خاطر قضاوت یا شماتتت کنم. چون اعتقاد دارم عشق خوبه؛ خیلی هم خوب. هر انسانی هم توی زندگی به یک چیزی عشق و علاقه‌ای خاص داره. یکی میره کلکسیون تمبر درست می‌کنه. یکی میره کفتر بازی می‌کنه. یکی عشق موتور و ماشین داره، یکی به معشوقه‌اش عشق می‌ورزه. یکی با کتاب و مجله و روزنامه زندگی می‌کنه. یکی با یک رادیو لامپی خودشو مشغول می‌کنه. یکی هم مثل تو عاشق فیلم و سینما می‌شه. تا اینجای کار خوبه. خوب که چه‌عرض کنم؛ واجبه. همین عشق‌ورزی هاست که به زندگی ما آدم‌ها رنگ‌و لعاب می‌ده و تحمل بار مشکلات را کم می‌کنه. عشقه که به ما انگیزه و حس خوب می‌ده. اما مشکل از آنجایی شروع میشه که با نگاهی یک سویه عاشق بشی.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
-خانم محترم! وقتی شما اینقدر زیبا و جالب تنهاییتان را توصیف می‌کنید و شکل و ابعادش را در ذهن منِ مخاطب ترسیم کرده و راه حلی حتی شده رمانتیک و تخیلی مثل کوچ عشیره‌ای برایش می‌سازید، یعنی اینکه تنهاییتان اندازه دارد؛ فرم و شکل دارد. اما من تنهایی‌ام آنقدر بزرگ و غریب و وسیع است که در هیچ بُعدی جا نمی‌شود. اصلاً آنقدر بزرگ است که نمی‌توانم آنرا ببینم؛ چه برسد به اینکه بتوانم ترسیمش هم بکنم. تنهایی‌ام به قدری گنگ و ناشناخته است که هیچ واژه‌ای از هیچ زبانی، از عهد عتیق گرفته تا هزاران سال بعد از مرگم هم برای توصیفش پیدا نشود. شما می‌گویی بعضی وقت‌ها از دست خودت به خودت پناه می‌بری. اما من حتی خودم را هم در تنهایی‌ام گم کرده‌ام. حتی خودم را هم ندارم که به آن پناه ببرم. اگر تنهایی‌ات را می‌بینی، لمس می‌کنی و آنرا شناخته‌ای، بدان که عمق تنهایی ات قابل سنجیدن است؛ اندازه دارد؛ قابل قیاس است؛ می‌توان بر آن افزود یا از آن کاست و حتی آنرا بالاخره یک روز و یک جایی از میان برداشت. اما من خودم مفهوم تنهایی شده‌ام، می‌دانید چرا؟ چون در او غرق شده‌ام! خودم شکل تنهایی‌ام هستم.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار

حجم

۲۰۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۰۲ صفحه

حجم

۲۰۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۰۲ صفحه

قیمت:
۹,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد