قیافهاش همیشه ناراحت بود، حتی وقتی خودش ناراحت نبود.
𝐑𝐎𝐒𝐄
آرزو کردم کاشکی دنیا همانقدر که به نظر میرسید، عادی بود. درخشش آفتاب، آواز پرندگان، بدون سایههای سیاه، بدون رازها، بدون دروغها.
𝐑𝐎𝐒𝐄
سیسی گفت: «دریاچه عمیق و تاریک و سرد بود،
𝓑𝓸𝓸𝓴
اِما پشت سرش فریاد زد: «برگرد! غرق میشی!»
سیسی که صدایش توی صدای آب خفه شده بود، بلند گفت: «آدم که دو بار غرق نمیشه.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
یک لحظه احساس ترسناکی آمد سراغم، احساس اینکه یک نفر دیگر هم توی کلبه است، کسی که دیده نمیشود، اما تماشایمان میکند و منتظر است.
Taraneh
«چرا کسی باید بمیره؟»
𝐑𝐎𝐒𝐄
اینکه از روی بدجنسی حرفی بزنی و بعد بگویی خودت نبودهای، چیزی از دردش کم نمیکند.
Book
وقتی موهایش نرم و صاف شد، انگشتانش را فرو برد لایشان. بعد لبخند کوتاهی زد و گفت: «ثابت کن ازم متنفر نیستی. بذار امشب توی تختت بخوابم.
tulip girl
«اگه همهچی فرق میکرد، اگه من هم مثل تو بودم... خُب، نه اینی که الان هستم... فکر میکنی با همدیگه دوست میشدیم؟»
یک وقتی، بدون ذرهای فکر بهش میگفتم نه، ولی همهچیزِ رابطهٔ من و سیسی عوض شده بود. «آره، فکر کنم.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
«حاضرم همهٔ داروندارم رو بدم و از اینجا برم تا بتونم به همهجای دنیا سفر کنم.»
𝐑𝐎𝐒𝐄