بدبینی شرط عقل است.
رضوانه فیضیان
دلم نمیخواست توضیحی درباره این قضیه بدهم، ولی مجبور بودم. «من ماژول سرفرماندهی رو هک نکردم که آدم بکشم. ماژول سرفرماندهیم خراب شد چون شرکت از ارزونترین قطعات ممکن استفاده میکنه. ماژول خراب شد و من کنترلم رو از دست دادم و آدمهام رو کشتم. شرکت من رو پیدا کرد و ماژول جدید روم نصب کرد. منم ماژول رو هک کردم تا چنین اتفاقی تکرار نشه.»
یه کتاب باز پیر
«بهخاطر کاری که مجبور شدی انجام بدی آدمها رو سرزنش نمیکنی؟»
برای همین چیزهاست که از آدم نبودنم خوشحالم، بهخاطر همین مزخرفاتی که با آنها خودشان را آزار میدهند. گفتم: «نه، این چیزها برای آدمهاست. ما سازهها احمق نیستیم.»
Negin
تمایلی به حرف زدن با من نداشتند و تمایل من برای حرف زدن با آنها حتی کمتر هم بود
Negin
حرف زدن با من عین حرف زدن با هاپر یا دستگیرهٔ در دستشویی بود.
رضوانه فیضیان
گوراثین مشتاقانه به من خیره شد. نخیر، منظورش من نیستم احمقجان.
رضوانه فیضیان
پینلی داشت به گوراثین میگفت: «باید فکر کنی مثل خودم و خودت آدمه.»
آرادا اعتراض کرد: «یعنی چی فکر کن آدمه؟! واقعاً آدمه!»
رضوانه فیضیان
بدبینی شرط عقل است.
رضوانه فیضیان
حالا لطفاً بزن به چاک تا بتونم با خیال راحت نم پس بدم
رضوانه فیضیان
بعد از اینکه ماژول سرفرماندهیام را هک کردم، خیلی راحت میتوانستم از آن قاتلهای زنجیرهای دیوانه بشوم،
مهدی