بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نجات ارداس؛ جلد پنجم | طاقچه
تصویر جلد کتاب نجات ارداس؛ جلد پنجم

بریده‌هایی از کتاب نجات ارداس؛ جلد پنجم

۴٫۴
(۹)
رولان با تهدید گفت: «دفعهٔ دیگه استفراغ می‌کنم! اگه باز هم بخوای از بیماری من سوءاستفاده کنی و اون رو توی سرم بزنی، توی ظرف سوپت بالا میارم.» میلین با شیرین‌زبانی گفت: «اگه نزدیک ظرف من این‌کارو انجام بدی، اون‌وقت معنی سوءاستفاده رو دقیقاً نشونت می‌دم.» کانِر تصمیم گرفت بیرون برود تا هوا بخورد.
=o
رولان گفت: «امممم... متوجه نشدم که این‌کار اون یعنی، بله! یا یعنی، برو به جهنم!»
سمیرا
به نظرت... نباید به این جایگاه خاص و مهم اون احترام گذاشت؟ به علاقهٔ اون برای حفظ خلوت و تنهایی‌ش؟ بعدش هم! من از کجا بدونم که می‌تونم به این به‌اصطلاح شِنِل‌سبزها اعتماد کنم؟» نایو دستش را بلند کرد و به همه نگاهی انداخت؛ منظورش این بود: «خُب! چطور می‌تونه؟ منظورم اینه که چطور کسی می‌تونه اصلاً؟» کِلانی پیشانی‌اش را مالید و احتمالاً با خودش گفت: «کاش به جای این بحث، با مورچه‌های آتشین مذاکره می‌کردم.»
=o
رولان قبل از اینکه میلین پایش را روی ساحل بگذارد، با صدای بلند گفت: «خیلی عجیب‌غریبی! تو سرسخت‌ترین و کله‌شق‌ترین و بی‌مُخ‌ترین آدمی هستی که تا حالا دیدم!»
=o
کانِر با صدایی لرزان گفت: «شاید این‌طوری مهاجمان از ما اطلاع پیدا می‌کنن. شاید هیچ‌کدوم از ما جاسوس نباشیم. شاید یه حیوون ما رو تعقیب می‌کنه و برای اونا خبر می‌بره.» رولان گفت: «آها، اِی‌وَل! منم دیشب یه حشره توی سوپم دیدم که به نظرم مشکوک بود!»
=o

حجم

۲۸۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

حجم

۲۸۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

قیمت:
۷۲,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد