قطرهای کز جویباری میرود
از پی انجام کاری میرود
حکیمی
روی گشادهای که دلی وا شود از او
صائب، به صد هزار گلستان برابر است
حکیمی
ای که گفتی عشق را درمان به هجران میکنند
کاش میگفتی که هجران را به چه درمان میکنند
ای که از یار نشان میطلبی یار کجاست
همه یارند ولی یار وفادار کجاست
حکیمی
وقتی سکوت کردم گفتند عاشق است؛ اما وقتی عاشق شدم گفتند دیوانه است.
m.gh.t
استاد: انسانی که با در نظر داشتن خداوند نشان داد معلّمی شغل انبیاست.
از خداوند مهربان برای تمام معلّمهای دلسوزمان خواهان عاقبت به خیری هستم.
m.gh.t
عدالت به یک چشم دیدن نیست، بلکه به اندازه دیدن و با انصاف دیدن است،
m.gh.t
ما انسانها مسافری بیش نیستیم که از شهر نقصان به اوج کمال میرسیم و زندگی را با تمام ناملایمات و سختیهایش برای خودمان زیبا میسازیم.
m.gh.t
در شهرستانی بنام عشق رشته کوهی وجود دارد بنام صفا؛ از این کوه رودی جاری است بهنام محبت؛ در این رود آبراهی نهفته است بنام وفا؛ تمام این آبراه به آبگیری میریزد بهنام «وداع».
m.gh.t
ما آدمیان زندگیمان را با دوستیها، محبتها، صداقتها و دل به حقایق زندگی سپردنهاست که زیبا و لذتبخش میکنیم
m.gh.t
در شهرستانی بنام عشق رشته کوهی وجود دارد بنام صفا؛ از این کوه رودی جاری است بهنام محبت؛ در این رود آبراهی نهفته است بنام وفا؛ تمام این آبراه به آبگیری میریزد بهنام «وداع».
mah.gh