بریده‌هایی از کتاب شیطان به قتل می رسد

دروغ، آن هم دروغ بزرگ و احمقانه‌ای که صرفآ از روی خودخواهی احمقانه‌تری ادا شد. از آن دروغ‌هایی که بعضی آدم‌ها در پاره‌ای مواقع، به خاطر حفظ موقعیت یا شاید بهتر است بگوییم حفظ منافع شخصی، بدون فکر و بدون این‌که در باره عواقبش فکر کنند، بر زبان می‌آورند.

در زندگی هر شخصی، پیشامدها و پیچ‌وخم‌های زیادی وجود دارد. مطمئن باش، کسی نیست که بتواند حتا برای لحظه‌ای آن‌ها را پیش‌بینی کند. استنباط من این است که ظاهرآ هنوز با چنین پیشامدهایی برخورد یا با مسائل زندگی آن‌طور که باید و شاید دست و پنجه نرم نکرده‌اید.

آن از آن دخترهایی است که فوق‌العاده حساسند و به خاطر همین حساسیت زیاد، همیشه سعی دارد از مواجه شدن با مسائل به هر طریق ممکن اجتناب کند. برای همین، اگر موضوعی باعث ناراحتی‌اش بشود، او نه فقط هرگز در باره‌اش حرفی نخواهد زد، بلکه می‌کوشد هرگز در باره آن حرفی نشنود.

«ولی چقدر خوب است که آدم بتواند مثل یک نویسنده فکر کند و دامنه خیالش این‌قدر وسیع باشد.»

خلق ماجرا کار ساده‌ای نیست و نویسنده بیش‌تر اوقات درمی‌ماند. درمی‌ماند که چطور سروته ماجرا را هم بیاورد، بدون آن‌که داستان جذابیتش را از دست بدهد یا بهتر از همه از مسیر اصلی‌اش منحرف شود. باور کنید گاه نویسنده چنان در کار خود می‌ماند که به نظر خودش هرگز از آن رهایی نخواهد یافت. جدآ می‌گویم، باور کنید. برای همین است، باز هم تکرار می‌کنم، نویسندگی کار لذت‌بخشی به شمار نمی‌رود؛ کار دشواری است، نظیر سایر کارهای دشوار است.

مردها اصولا وقتشان را بی‌خودی برای کسی تلف نمی‌کنند، بخصوص اگر پای دختری در میان باشد.

«آخر چرا باید آدم‌های جذاب و زیبا هرگز به عشقی واقعی نرسند؟»

«از دست شما دخترهای جوان! آدم واقعآ سر از کارهایتان درنمی‌آورد. به محض این‌که به مردی در اجتماع انگی می‌زنند، همه شما شیفته‌اش می‌شوید. این جور مردها را خوب می‌شناسم.»

آدم نباید حرفی بزند یا اگر هم زد، باید سر حرفش بایستد و از موضعش دفاع کند.

اشتباه کردن جزئی از زندگی انسان‌هاست. به نظر من، کسی را نمی‌توان پیدا کرد که در زندگی‌اش اشتباه یا اشتباهاتی نکرده باشد و نکند. بشر جایزالخطاست

تفکر مقدم بر هر چیز است

«فکر، تفکر، بله. چقدر بجا گفتید. اشکال آدم‌های امروزه هم دقیقآ همین است. به جای این‌که بنشنند و در باره کارهایی که می‌خواهند انجام بدهند قدری فکر کنند، بی‌جهت خود را به این در و آن‌در می‌زنند و در نتیجه، نه فقط کاری انجام نمی‌دهند، بلکه همه‌چیز را به هم می‌ریزند و درمانده و حیران می‌شوند.»

آدمی که می‌خواهد زندگی جالب و هیجان‌انگیزی داشته باشد، باید به استقبال خطرات هم برود.

هرگز به چیزی یا موضوعی صددرصد اطمینان نداشته باشید و موردی را هم بدیهی فرض نکنید.

آخر با حدس و گمان که کاری از پیش نمی‌رود. باید مدارک کافی و مستدلی داشته باشیم.

من تا به حال و قبل از این ماجرا با جنایتی حقیقی مواجه نشده بودم و راستش را بخواهید، گرچه خودم نویسنده داستان‌های پلیسی‌جنایی هستم، این ماجرا چشمانم را باز کرد. چون اولین باری بود که با یک جنایت واقعی مواجه می‌شدم. تازه فهمیدم که جنایت واقعی چقدر نفرت‌انگیز است. هرگز از این موضوعات نفرت‌انگیز برای نوشتن داستان‌هایم استفاده نخواهم کرد.

چندتا می‌خواهید برایتان رو کنم؟ راستش اشکال کار من این است که به جای یک دلیل، صدتا دلیل برای خودم می‌تراشم و بعدش هم توی دلایل خودم گم می‌شوم و نمی‌دانم چه‌کار بکنم.

طوری حرف می‌زنید انگار در بین مردم نیستید و شناختی از مردم ندارید. مردم ذاتآ مشکوک و مظنون هستند و به محض آگاهی از هر ماجرای جنایی بی‌اختیار به هر کسی مظنون می‌شوند.

فراموش نکنید که حماقت واقعآ گناه بزرگی است و نظام جامعه را مختل می‌کند. هر کس مرتکب این گناه بزرگ شود، می‌بایست تنبیه بشود تا به قبح عملش پی ببرد.

حافظه قوی یکی از بهترین نعمت‌های خدادادی است، چون با برخورداری از یک حافظه قوی، گذشته، هرگز کاملا گذشته نخواهد بود و هر آن به صورت حال وجود خواهد داشت.