بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب از شرم برادرم | صفحه ۹ | طاقچه
کتاب از شرم برادرم اثر میلاد عرفان پور

بریده‌هایی از کتاب از شرم برادرم

امتیاز:
۴.۱از ۲۷ رأی
۴٫۱
(۲۷)
من ماندم و بغض لحظه‌هایی کوتاه با چهرة خیس نور در تابش ماه یک حسّ غریب در دلم می‌گوید هنگام شهادت است ان شاء الله
مرتضی ش.
لبخند و جنون و استخوان و چمدان باران دو چشم منتظر در باران در دفتر مشق خویش کودک می‌سوخت بابا آمد... نه آب آورد نه نان
کاربر ۲۰۶۱۲۸۰
تا اول و آخر سفر باختن است در بازی عشق برد در باختن است از پیکر بی‌سرم تعجب نکنید سرباز شدن برای سر باختن است
کاربر ۸۷۰۹۳۰
در خواب و خیال هم نرفتیم به جنگ بی رنج و ملال هم نرفتیم به جنگ ما نسل سپیدبخت سوم بودیم از راه شمال هم نرفتیم به جنگ
f_altaha

حجم

۲۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۵۶ صفحه

حجم

۲۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۵۶ صفحه

قیمت:
۸,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
...
۸
۹
صفحه بعد