تلخ است که لبریز حقایق شده است
زرد است که با درد موافق شده است
عاشق نشدی وگرنه میفهمیدی
پاییز بهاریست که عاشق شده است
تئو:)
نجار، فقط وظیفهاش ساختن است
گهواره و تابوت چه فرقی دارند؟
بیسیمچی
تقدیم به نگرانیهای مادرم و خستگیهای پدرم
_MahdiGhafuri_
جاریست همیشه اشک در چشمانت
ای ابر! تو را چه لوس بار آوردند
بیسیمچی
دنیا قبرستان بزرگیست که ما
دنبال مزار خود در آن میگردیم
Nika
تلخ است که لبریز حقایق شده است
زرد است که با درد موافق شده است
عاشق نشدی وگرنه میفهمیدی
پاییز بهاریست که عاشق شده است
S
اینجا فوران زندگی... آنجا مرگ
ماندهست در انتظار انسانها، مرگ
«یک روز به دیدار شما میآیم»
این نامه برای زندهها
امضا: مرگ
plato
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار برملا خواهد شد
در راه، عزیزیست که با آمدنش
هر قطبنما، قبلهنما خواهد شد
Hediye78
بیتاب، نشسته تا تماشای شما
یک شاخهی گل گذاشته جای شما
این مسئله را چگونه حل باید کرد؟
مردی به توان عشق منهای شما...
پناه
غمگین نشد از اینکه به او تاختهاند
یا اینکه به جانش تبر انداختهاند
وقتی جگر انار خون شد، که شنید
از شاخهی او چوب فلک ساختهاند
مهران کاسبوطن