بریدههایی از کتاب هنر محق بودن
۳٫۶
(۲۹)
در نتیجه، هدف دیالکتیک چنین است. آن را به عنوان منطق ظاهری توصیف کردهاند، ولی تعریف درستی نیست، زیرا از آن تنها میتوان برای رد و تکذیب گزارههای غلط استفاده کرد. در عین حال، هنگامی که انسانی، خود را محق میداند، به منظور دفاع و حفظ باورهای خود، نیاز به دیالکتیک دارد، باید ترفندهای نادرست را بشناسد تا بتواند با آنها مواجه شود، آنها را در زمان مناسب به کار ببرد، و با سلاحهای ویژه دشمن، او را شکست دهد.
بر این اساس، ما باید در گستره دیالکتیک، واقعیت عینی را کنار بگذاریم، یا حتی باید آن را به عنوان موقعیتی اتفاقی در نظر بگیریم و تنها بر دفاع از موضع خود و شیوه رد موضع مخاطب، متمرکز شویم.
bookwormnoushin
سفسطه و مغلطه، در حالی ایجاد میکند که تمایز بر این امر تأکید دارد که نتایج حاصل از دیالکتیک، در شکل و محتوا درست، و نتایج حاصل از سفسطه و مغلطه، در شکل و محتوا، غلط است.
مغلطه نیز با سفسطه تفاوت دارد. استاد مغلطه یا همان مجادله چالشی و بیمنطق، تنها به پیروزی در بحث میاندیشد؛ در حالی که استاد سفسطه، اعتبار را در نظر میگیرد و با اتکای به آن، پاداشی را که میخواهد، دریافت میکند. ولی خواه گزارهای با توجه به محتوای آن درست باشد، یا نباشد، بسیار دور از ذهن میرسد که اساس تمایز مورد نظر را شکل دهد؛ این موضوعی است که اعتبار یقین را به وجود خواهد آورد
bookwormnoushin
دیالکتیک مشاجرهآمیز، هنر ابراز مخالفت و اختلاف نظری محسوب میشود که خواه درست یا غلط، مورد بحث قرار میگیرد. امکان دارد فردی به طور عینی درست بگوید و همزمان از چشم ناظران، و گاهی حتی از نگاه خودش، اشتباه تلقی شود. از جمله، شاید برای اثبات موضوعی، اصرار و پافشاری کنم و مخاطب من، ادعای مرا رد کند. به این ترتیب، ظاهر امر طوری نشان میدهد که او تأکید و اصرار مرا نمیپذیرد و میخواهد برای آن، دلیلی بیاورد. در این وضعیت، البته نقش و جایگاه من و مخاطب، عوض میشود و هرچند به نظر میرسد او در مناظره پیروز شده، ولی در واقع اشتباه کرده است.
bookwormnoushin
نام دیالکتیک، همان طور که از دیوگنس لایرتیوس نقل شده، نخست توسط افلاطون در «فائدروس»، «سفسطه»، و «جمهوریت» کتاب هفتم مورد استفاده قرار گرفت و از آنجا میتوان دریافت که منظور او کاربرد مستمر استدلال، و مهارت در بهرهگیری از آن بوده است.
bookwormnoushin
انسان تنها به شرطی خردمند است که در دنیایی پر از ابله زندگی کند.
marjan
اگر فردی ثروتمند باشیم، تنها از دو راه میتوانیم آن ثروت را به کار ببریم: یا با خودنمایی خرج کنیم و غرق در لذت ناشی از احترام بیارزش انسانهای احمق شویم؛ یا از هزینههای اضافی و غیرمفید بپرهیزیم و اجازه بدهیم بر میزان ثروت ما افزوده شود؛ به این ترتیب میتوان دارای قدرت کافی و احترام واقعی روزانه شد.
marjan
افراد دارای خلق و خوی عجیب و غریب، تنها در شرایط عجیب و غریب میتوانند احساس خوشبختی کنند. به همین ترتیب، انسانهایی با خلق و خوی عادی، در شرایط عادی نیز به احساس خوشبختی دست مییابند.
marjan
سخن گفتن و انتقال افکار، در ایجاد ارتباط متقابل، که همیشه تأثیری اندک بر اراده انسان میگذارد، ضرورتی جسمانی است.
marjan
در میان هر یکصد نفر، به ندرت فردی دارای ارزش شرکت در مناظره، پیدا میشود. اجازه بدهید سایر افراد، هرچه دوست دارند، بگویند، زیرا هرکس آزاد است که احمق باشد!
marjan
«مردم عادی تعداد زیادی زنبور در کلاه دارند، بنابراین نزدیک شدن به آنها، کاری دشوار است!»
marjan
به نظر من جنین میرسد که فرد نابغه ریشه در کمال و سرزندگی بخش معینی از حافظه او دارد و گستره این امر، به رویدادهای زندگی گذشته او بازمیگردد. زیرا تنها توسط حافظه که زندگی ما را دقیق و کامل میسازد، میتوانیم به درک ژرف و فراگیر حیات دست یابیم.
زهرا موحد
افراد عادی از خطاها و حماقتهای انسانهای بزرگ، لذت بسیاری میبرند؛ و انسانهای بزرگ نیز متقابلا رنج فراوانی از واکنش محبتآمیز افراد عادی متحمل میشوند. مقام و شأن واقعی فرد نابغه یا خردمند و هوشیار، که او را از دیگران متمایز میکند و مورد احترام قرار میدهد، در این واقعیت نهفته است که تنها بخش مطهر و معصوم ماهیت انسان، یعنی هوش و خرد، والاترین و برترین به حساب میآید؛ در حالی که افراد عادی، جز ارادهای گناهآلود ندارند و همان اراده، آنها را در برداشتن گامهای خوب یا بد در زندگی راهنمایی میکند.
زهرا موحد
سرنوشت نفرین شده انسان نابغه، این است که هرچند همگان، آن فرد را بزرگ و شایسته احترام میدانند، او آنها را موجوداتی حقیر و بیچاره میبیند. او در همه مدت زندگی میکوشد مانع بروز انگارههای خود شود؛ و بر طبق مقررات، سایر افراد نیز انگارههای خود را پنهان میدارند. در عین حال، فرد نابغه محکوم به زندگی کردن در دنیایی سرد و تاریک و در مکانی است که هیچ نوع برابری در آن وجود ندارد و به نظر همچون جزیرهای فاقد سکنه میرسد که تنها میمونها و طوطیها در آن حضور دارند. بدتر از آن، فرد نابغه دچار این مشکل میشود که در آن جزیره، پیوسته میمونی را در مسافت دور، به شکل انسان میبیند.
زهرا موحد
با توجه به نخستین تمایز، زندگی انسان عادی را در اصل دلتنگکننده باید دانست، زیرا هرچه میکوشد، به آنچه میخواهد، نمیرسد. با توجه به دومین تمایز، زندگی انسان عادی، با گرانشی سنگین، تیره و یکنواخت همراه است؛ در حالی که جبین فرد نابغه، از نشاط حاصل از شخصیت یگانه، و حرارت اشتیاق، ملتهب میشود.
زهرا موحد
انسان عادی به طور کلی در فضای انسانی زندگی میکند؛ و در عوض، زندگی و حرکت انسان نابغه، همواره در فضای دانش و آگاهی است. این امر، موجب ایجاد تمایز دوگانه میشود. نخست اینکه انسان میتواند تنها یک جسم، ولی دارای معلومات زیادی باشد، و در نتیجه، تا اندازهای خود را با آنچه اسپینوزا آنها را اصول عینی مینامد، دارای هویت سازد. دوم اینکه دنیا آن گونه که من دیدهام، هرچند به اندازه کافی ظاهر زیبا دارد، ولی در واقع، برای زندگی کردن، بسیار بد، ترسناک، و عذابآور است.
زهرا موحد
حیوانات دارای حیات پست، کارهای عقلانی بسیاری را بسیار بهتر از انسانها انجام میدهند؛ از جمله، یافتن مسیری که از آنجا آمدهاند، شناختن افراد، و غیره. به همین ترتیب، موقعیتهای فراوانی در زندگی واقعی وجود دارند که فرد نابغه، در مقایسه با افراد عادی، کمتر میتواند از آنها پیروی، یا خود را با آنها سازگار کند. همان طور که حیوانات هرگز عملی احمقانه به مفهوم واقعی واژه انجام نمیدهند، انسانهای عادی نیز هرگز به اندازه انسانهای نابغه، در معرض ارتکاب کارهای ابلهانه قرار نمیگیرند.
زهرا موحد
قوانین مکانیک در فضای شیمیایی کاربرد ندارد. قوانین شیمی نیز نمیتواند در فضایی مفید باشد که حیات موجودات زنده مطرح است. با همین استدلال، مقرراتی که برای انسانهای عادی در نظر گرفته میشوند، هرگز در مورد افراد استثنایی، یا برای تعیین سطح لذت آنها مفید نیستند.
زهرا موحد
هرگاه فردی با توجه به نگرانیها یا حتی خوشیها، دچار پریشانی، یا به دلیل مصایب موجود برای دستیابی به آرزوها، شکنجه میشود، نبوغ درونی او، به زنجیر کشیده خواهد شد و دیگر قدرتی برای حرکت کردن نخواهد داشت. آرزوها و نگرانیها تنها هنگامی آرام میشوند که فضای آزاد و کافی برای نبوغ ذاتی به منظور ادامه حیات در آن، موجود باشد. در چنین وضعیتی، قیود جاری از بین میرود و روح ناب، و عینیت ناب، باقی میماند. به این ترتیب، اگر انسانی دارای نبوغ در هر زمینهای باشد، باید به او امکان داد در برابر درد و رنج ایستادگی، فاصله لازم با آن را رعایت، و آرزوها و خواستههای خود را محدود کند. در عین حال، باید از آرزوهایی که نمیتواند آنها را براند، به طور کامل لذت ببرد.
زهرا موحد
در زمینه موسیقی، نمیتوان بدون مواجه شدن با دشواری، آهنگی زیبا تصنیفشده را درک کرد. این آهنگها تنها برای افراد آموزشدیده ساخته میشوند. آنها بخشها و موومانهای بلندی دارند و در نهایت پس از پشت سر گذاشتن هزارتوهای گیجکننده و متعدد، به نت پایه یا اصلی بازمیگردند. همین امر در مورد افراد نابغه، صدق میکند. تنها پس از تحمل یک دوره درگیری، تشکیک، خطا، تأمل، و نوسان، افراد دارای اذهان قوی، میتوانند به تعادل دست یابند. افراد دارای اذهان ضعیف و ناتوان، خیلی زود با خود و دنیا سازگار و در نهایت، سنگوارهای میشوند، در حالی که افراد عادی میتوانند شکوفا شوند و همواره پر تحرک و سرزنده باشند.
زهرا موحد
ویژگی خوش قلبی و مهربانی را که در هر دو مشترک است، باید جدا از ویژگیهای فرد مقدس در نظر گرفت، زیرا در تقدس، نوعی ضعف به حساب میآید، ولی در نبوغ، نشانهای از ضعف نیست.
انگیزهای که موجب حرکت فرد نابغه برای ارتقای کارها میدهد، شهرت نیست، زیرا از نظر کیفیت، فاقد ثبات است و هنگامی که از نزدیک مورد مداقه قرار گیرد، ارزش زیادی ندارد.
زهرا موحد
حجم
۸۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۲ صفحه
حجم
۸۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۲ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۸,۰۰۰۳۰%
تومان