بریدههایی از کتاب تابستان دیوانه
۴٫۵
(۳۶)
احساس غریب و فوقالعادهای بود. حس اینکه وقتی انتظار نداری هیچکس به تو توجه کند، ببینی که نگاهی به تو دوخته شده است.
Book
«ما شهروند این کشوریم، چیزی که میخوایم کمی احترامه.»
Book
تو شبیه مامانم بودی. گریه نمیکردی. چیزی نمیخواستی. حرف نمیزدی، اما میفهمیدی.
𝐁𝐨𝐨𝐤 𝐋𝐨𝐯𝐞𝐫༆
حالا دیگر عصبانی بودم. عصبانی بودم چون این همان ونتایی بود که با لجبازی تمام میخواست جلوی همهٔ این آدمها «چشمات رو پاک کن» را بخواند. این همان ونتایی بود که آنقدر «ما باحالیم» را خواند که داد سسیل درآمد. این همان ونتایی بود که گفت: «ما باید این شعر رو بخونیم.» و حالا مثل همیشه، این من بودم که میبایست راه میافتادم و کار ونتا را انجام میدادم.
«ونتا یه کاری نکن که مجبور شم بهت لگد بزنم.»
گفت: «بهتره این کار رو نکنی.»
کاربر ۲۹۰۴۶۳۵
اگر مبارز آزادی باشی، دیر یا زود دستگیر میشوی.
Book
نمیتوانستم بفهمم سسیل واقعاً عصبانی بود یا فقط نق میزد. به این نتیجه رسیدم که فقط نق میزند و اینکه نمیتوانم بقیهٔ عمرم بترسم که مادرم چه حسی دارد. شانه بالا انداختم و صبحانهام را خوردم.
هانیه نمایان
همهٔ ما آوازهای لا لا لای خودمان را داریم؛ کارهایی که وقتی دنیا با ما سر ناسازگاری دارد، میکنیم. ما آواز زیبای خودمان را میخوانیم که از زشتی دنیا کم کنیم.
هانیه نمایان
شاید تمام این مدت عصبانی بودم، اما وقت نداشتم عصبانیتم را نشان دهم.
Book
بهترین راه برای اینکه پولت را از دست بدهی این است که کیفت را راحت بیندازی روی شانهات، اما وقتی کیف را اینطور کج آویزان کنی، دیگر کسی نمیتواند آن را بدزدد.
Book
خواندن آن مقاله هم عصبانیام کرده بود، هم مرا ترسانده بود. عصبانی از اینکه یک نفر به جوانی بابی کشته شده بود و ترسان از اینکه میتوانستند یک نفر به آن جوانی را به خاطر اینکه عضو گروه پلنگهای سیاه بود بکشند.
Book
تصور کنید پدرتان خانه است و تلویزیون میبیند و شام میخورد یا کفشهایش را واکس میزند. ناگهان درِ خانه از جا درمیآید و پلیس حمله میکند. تصور کنید که به پدرتان دستبند میزنند و او را با خود میبرند.
Book
حجم
۱۶۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۱۶۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
قیمت:
۷۵,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد