اینهمه آدم زنده لختاند، آنوقت اینها لباس نو را خوراک کرمهای قبرستان میکنند...»
AS4438
هنوز جوان بود و غم و شادی بر دلش اثر میکرد.
saeed_vadi
سه ماه آزگار از کودک سهماههاش مراقبت کرد. نوزاد جز سینهٔ مادر هیچ کم نداشت.
saeed_vadi
زمانی که شخص میمیرد، ارجمندترین و آبرومندترین حال و وضع دوران حیاتش را بازمییابد، اگرچه مرتکب جنونآمیزترین اعمال شده باشد.
saeed_vadi
زمانی که شخص میمیرد، ارجمندترین و آبرومندترین حال و وضع دوران حیاتش را بازمییابد، اگرچه مرتکب جنونآمیزترین اعمال شده باشد. دست ناپیدای مرگ آلایش گذشته را از دامن متوفی میزداید و یاد او را بری از هر پلیدی و درخشان چون الماسی خوشتراش در اذهان باقی میگذارد.
محمدرجا صاحبدل
و اینجاست که باید گفت چهبسا سالها پیش از نخستین مرگ جسمانیاش، چون از چشم خانواده افتاده، مرگ دیگری را نیز از سر گذرانده و سه بار مرده است
کاربر ۵۳۰۳۰۶۰
آنقدر سر خاراند تا بالاخره کل دعا یادش آمد. بقیه هم به تقلید از او تکرار کردند و خود را مؤمن گرفتند.
saeed_vadi
مثل خروس سر شب میخوابید و کلهٔ سحر برمیخاست. همهچیز سروقت: از مغازه به خانه، اول حمام بود و بعد شام.
saeed_vadi
فقط عمه ماروکاس بود که زد زیر خنده و همچنان که روی تنها صندلی اتاق نشسته بود، کل ذخیرهٔ چربیاش به لرزه درآمد.
«چه بامزه!»
saeed_vadi